قدر پدر خودمان را بدانیم...
 
@****زندگی همراه عشق****@+فروشگاه اینترنتی
عشق,زندگی,سلامتی,شادابی,همه در........زندگی همراه عشق!
 
 

شب از نيمه گذشته بود. پرستار به مرد جواني که آن طرف تخت ايستاده بود و با نگراني چشم به پير مرد بيمار دوخته بود نگاهي انداخت.
پير مرد قبل از اينکه از هوش برود مدام پسر خود را صدا ميزد.
پرستار نزديک پير مرد شدو آرام در گوش او گفت:" پسرت اينجاست او بالاخره آمد."
بيمار به زحمت چشمانش را باز کردو سايه ي پسرش را ديد که بيرون چادر اکسيژن ايستاده بود.
بيمار سکته قلبي کرده بود و دکتر ها ديگر اميدي به زنده ماندن او نداشتند.
پير مرد به آرامي دستش را دراز کرد و انگشتان پسرش را گرفت. لبخندي زد و چشمانش را بست.
پرستار از تخت کنارکه دختري روي آن خوابيده بود يک صندلي آورد تا مرد جوان روي آن بنشيند.بعد از اتاق بيرون رفت.در حالي که مرد جوان دست پير مرد را گرفته بود و به آرامي نوازش مي داد .
نزديک هاي صبح حال پيرمرد وخيم شد. مرد جوان به سرعت دکمه هاي اضطراري را فشار داد.
پرستار با عجله وارد اتاق شد و به معاينه بيمار پرداخت ولي او از دنيا رفته بود.
مرد جوان با ناراحتي رو به پرستار کرد و گفت:"ببخشيد اين پير مرد چه کسي بود؟؟"
پرستار با تعجب گفت:"مگر او پدر شما نبود؟"
مرد جوان گفت:"نه ديشب که براي عيادت دخترم آمدم براي اولين بار بود که او را ديدم."بعد به تخت کناري که دخترش روي آن خوابيده بود اشاره کرد.
پرستار با تعجب پرسيد:"پس چرا همان ديشب نگفتيد که پسرش نيستي؟".
مرد جوان پاسخ داد:" فهميدم که پير مرد مي خواهد قبل از مردن پسرش را ببيند ولي او نيامده بود.آن لحظه که دستم را گرفت فهميدم که او آنقدر بيمار است که نميتواند مرا از پسرش تشخيص بدهد . من ميدانستم که او در آن لحظات چه قدر به من احتياج دارد.....".

قدر پدر خودمان را بدانیم...

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds


*پدرم دوستت دارم*
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟
پسر جواب داد:من میزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید
با ناراحتی از کنار پسر رد شد
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود.
... ... پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما میزنی.
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی

برای سلامتی همه ی پدرای دنیا دعا کنید

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : جمعه 13 / 7 / 1390برچسب:پدر,عشق,زندگی,پدرم دوستت دارم, :: 10:2 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

در سال 1989 زمین لرزه هشت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه وار به سوی مدرسه پسرش دوید اما با دیدن ساختمان ویران شده مدرسه شوکه شد.با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد: پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من همیشه پیش تو خواهم بود و اشک از چشمانش سرازیر شد.

با وجود توده آوار و انبوه ویرانی ها کمک به افراد زیر آوار نا ممکن به نظر میرسید اما او هر لحظه تعهد خود به پسرش را به خاطر می آورد.
او دقیقا روی مسیری که هر صبح به همراه پسرش به سوی کلاس او می پیمودند تمرکز کرد و با به خاطر آوردن محل کلاس به آنجا شتافته و با عجله شروع به کندن کرد.دیگر والدین در حال ناله و زاری بودندو او را ملامت می کردند که کار بی فایده ای انجام میدهد.ماموران آتش نشانی و پلیس نیز سعی کردند او را منصرف کنند اما پاسخ او تنها یک جمله بود:آیا قصد کمک به مرا دارید یا باید تنها تلاش کنم؟؟؟

هشت ساعت به کندن ادامه داد.دوازده ساعت...بیست و چهار ساعت...سی و شش ساعت و بالاخره در سی و هشتمین ساعت سنگ بزرگی را عقب کشیده و صدای پسرش را شنید فریاد زد پسرم!جواب شنید :

پدر من اینجا هستم.پدر من به بچه ها گفتم نگران نباشید پدرم حتما ما را نجات خواهد داد.پدر شما به قولتان عمل کردید.

پدر پرسید وضع آنجا چطور است؟؟

ما 14 نفر هستیم ما زخمی گرسنه و تشنه ایم.وقتی ساختمان فرو ریخت یک قطعه مثلثی شکل ایجاد شد که باعث نجات ما شد.پسرم بیا بیرون.

نه پدر اجازه بدهید اول بقیه بیرون بیایند من مطمئن هستم شما مرا بیرون می آوریدو هر اتفاقی بیفتد به خاطر من آنجا خواهید ماند.

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 16 / 4 / 1390برچسب:قول,یک,پدر,آموزنده,داستان, :: 6:0 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

سال 1230
مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم...
زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش...
-- بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
سال 1280
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده...
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
سال1330
مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ...
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کونی...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال1380
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم...
زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).
مرد: من... اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره...
سال1400
دختر: چی؟ چی گفتی مرتیکه ی ****؟ دارم بهت می گم ماشین بی ماشین. همین که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشینم می خوام. میخوای بری بیرون پیاده برو...
باباه:جیکش در نمی یاد...
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه.

واقعا زمونه عوض نشده ؟

نظر شما چیه؟

منتظرم

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : شنبه 14 / 4 / 1390برچسب:دعوای,پدر,دختر,داستان,آموزنده, :: 6:52 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی

ای بلبلان سرگشته ٬ ای پرندگان بی خانمان ٬ بیایید با دل من هماهنگی کنید شما هم ترانه ی غم بسرایید ...



آنگاه که دشت و کوهسار جامه ی گل نگار رجبیه برتن و پیر می کنند . آنگاه که درختان برای جشن رجب خود را به نیکوترین و با شکوه ترین زیورها می آرایند و همگان از غصه ها و غم های جانکاه دست بر می دارند و با شاخه های پر گل و در برابر لاله های نوین خود می نشینند و برای بوته های گل سرخ یاقوت گون نغمه ی شادی از دل بر می کشند ٬ صد آه وهزاران افسوس که غم و اندوه من پایان پذیر نیست ... آری این منم که تا ابد بی پدر خواهم بود ...



ای ابرهای سبک پی که دمی از پرتو خورشید همچون دوشیزگان پر آزرم گلگون می شوید و گاهی در دریای پر گهر آسمان همچون زورقی سفید فام به نظرم می آیید بیایید به همدردی دل تنگم سر در هم آرید و سیل آسا اشک از دیده بیفشانید . باغبان طبیعت به پاس این همه گهرهای گرانبها ٬ خرمن ها از خوشبوترین و دل انگیزترین هدیه ها و گلهای بهاری به شما پیشکش می کند ولی من اگر سیل از اشک دیده فراهم کنم سر به خاک آسوده ام ... این منم که تا ابد برای پدر سرگشته خواهم بود ...



ای جویبار با من هم داستان شو ... مویه کنان ٬ شیوه زنان ٬ از فراز سنگ ها و از این دره ها ٬ از راه های پر پیچ و خم بگذر ... سنگ بر سینه زن و برو که به پاداش این رنج های دلخراش روزی در آغوش نرم دلپذیر دریای پر چین و شکن نیلی رنگ جای خواهی گرفت ولی دریغا که من برای همیشه از آغوش گرم و پرحرارتی به دور افتاده ام ... من دیگر پدر ندارم تا با مهر و محبت سرشار مرا به سینه ی فراخ و مردانه اش بفشارد ...



ای ماه تندتر گام بردار تا چند خیره خیره در دیدگان اشک آلودم می نگری ! برو و در آغوش آن افق سر بلند چون کودکی ناز پرور بخواب و این شب پر درد و الم را بر من کوتاه گردان و خوش باش که شب های دیگر باز هم از افق خاور سر بر می آوری ... ولی افسوس که خورشید سعادت آسمان زندگی من برای همیشه غروب کرده و صد افسوس که با این همه گریه ها و ناله های من هرگز سر از خواب گران بر نخواهد داشت ...



ای پرندگان سحرخیز که بامدادان پیش از آن که دوشیزه ی آسمان سر از بالین افق بردارد با نوای شورانگیز خود مرا از خواب بر می انگیختید ٬ ای نسیم صبحگاهی که نیکوترین و شورانگیزترین عطرها را برای خوشایند دل من از گلزار بر می گرفتی و با وزش دلپذیرت گیسوانم را شانه می زدی اکنون بروید ٬ دست از من بردارید و بگذارید بخواب ابد فرو روم .من آن عزیزی را که به مهرش سر از بالین بر می داشتم از دست دادم . شما را به خدا بروید . از این پس طره ی گلهای چمن را بیارایید که من دیگر پدر ندارم تا بر گیسوانم شانه و بوسه زند ...



ای بنفشه های خوشبو ٬ ای سرخ گلهای دلفریب ٬ بروید برای وصف زیبایی های خود دلی دیگر بجویید دل زیبا پرست من تا واپسین دم زندگی از مرگ پدری عزیز داغدار خواهد بود ...



اما تو ای نسیم بلند پرواز ٬ بیا و از این پس برای تسکین دل شکسته و غمبار من مرهمی بپرداز . بیا ای پیک آسمان ها بدان جا که آرامگاه روح عزیزم هست پرواز گیر و پیام مشتاقانه ی مرا به پدرم برسان و بگو فرزند دل شکسته ی تو از مسافتی دور از آن تیره ی خاکدانی که زمینش می نامند بر گونه تو که همیشه گلگون بوده و هست ٬ بوسه میزند و تا آنگاه که جان در بدن دارد شقایق های خوشرنگ روییده بر خاک مزارت را با اشک دیده آبیاری خواهد کرد ...

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : جمعه 25 / 3 / 1390برچسب:روز,پدر,روز پدر,عشق,زندگی, :: 3:26 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی

هنوز از زمانی که پدرها نقش رییس خانه را بازی می‌کردند، مدت زیادی نگذشته. اما این روزها برخلاف آن روز و روزگار، پدرها به فرزندان‌شان بسیار نزدیک‌تر شده‌اند....

روان‌شناسان می‌گویند اینکه پدر هم به اندازه مادر برای رشد روانی کودکان مهم و باارزش است و برقراری تعادل بین روابط این دو با فرزندان‌شان می‌تواند از نظر روانی سبب رشد صحیح کودکان شود، از مسائلی است که این روزها زیاد در روانشناسی مورد بحث قرار می‌گیرد.
 
مرد چون در میان کودک و مادر قرار دارد ـ هم به موجب حضور فیزیکی و هم به موجب جایگاه روانی خود ـ به کودک این اجازه را می‌دهد که هویت خاص خود بیابد. پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک داشته و در عین حال که مادر سعی می‌کند با نقش حفاظتی خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بیرون گرایش می‌دهد و در کنار دادن حس اعتماد و امنیت به او اجازه شکستن محدودیت‌ها را می‌دهد.

پدر برای دختر بر خلاف پسرها نوعی «تایید» است و روابط بین آن دو به طور ناخودآگاه برای هر دو طرف اهمیت و برتری خاصی دارد. مهم این است که معمولا این رابطه که از همان ماه اول تولد آغاز می‌شود همیشه تعادل ندارد و گاهی یک رابطه بسیار نزدیک و عاطفی و گاهی یک رابطه با فاصله بین پدر و دختر شکل می‌گیرد.

وقتی آزمایشات، باروری یک خانم را تایید می‌کند همسر او در رابطه با دختر یا پسر بودن فرزندش تفکر می‌کند. اما وقتی در سونوگرافی جنسیت جنین مشخص می‌شود هر یک از زن و مرد به شکل گوناگون در رابطه با فرزندش تفکر کرده و نگرانی، برنامه و خواست‌های مخصوص به خودش را دنبال می‌کند.
 
اگر پدر در محیطی پدرسالار بزرگ شده باشد که در آن ارجحیت با پسر بوده است معمولا مرد از اینکه جنسیت فرزندش دختر است، ناراحت خواهد شد. اگر این حس به قدری شدید باشد که بعد از تولد هم ادامه یابد احتمال دارد فرزند دختر به دلیل جنسیت خود در خانواده تحقیر شود.

خوشبختانه روزگار عوض شده است. بسیاری از مردان به داشتن دختر افتخار می‌کنند چون زنان نیز توانسته‌اند مانند مردان تحصیل و کار کنند و سبب افتخار پدر شوند

رابطه پدر با دختر و تاریخچه زندگی
گاهی نوعی رابطه دختر و پدر به تاریخچه زندگی شخصی پدر هم بازمی‌گردد. برخی مردان دوست دارند همان رابطه‌ای را با دخترشان ایجاد کنند که با مادرشان داشته‌اند و برخی دیگر عشقی را نثار او می‌کنند که نتوانسته‌اند تجربه کنند. نکته مهم اینجاست که پدر در ارتباط با دختر گذشته را رها کند و سعی نماید در زمان حال زندگی کند.
 
برخی مردان از داشتن دختر خوشحال می‌شوند چون رابطه خوبی با پدر خود نداشته‌اند. برای این دسته از افراد داشتن پسر به معنی تبدیل شدن به همان پدری است که آنها در کودکی از او خرسند نبوده‌اند. در حالی که داشتن دختر سبب می‌شود وزن تاریخ گذشته سبک‌تر شده و مرد بتواند رابطه جدیدی با فرزند خود ایجاد کند.
پدر به دختر دنیا را می‌شناساند

پدر برای دختر و پسر حکم کسی را دارد که بین فرزند و مادر جدایی می‌اندازد. مادر فرزند را به دنیا می‌آورد و پدر دنیا را به او می‌شناساند. در واقع پدر غریبه شناسانده شده‌ای است که او را از دستان قدرتمند مادر جدا کرده و در پناه خود به او هویتی مستقل در جهان می‌بخشد.
 
در واقع این پدر است که دختر را به سمت دیگران فرستاده و به او دویدن و پریدن و دیگر توانایی‌های فیزیکی را می‌آموزاند. وی همچنین حامی همیشگی دختر در فعالیت‌های اجتماعی و هوشی است و به تربیت و آموزش او اهمیت زیادی می‌دهد. در ضمن پدر اولین مردی است که به عنوان نمونه جنس مذکر دختر با او آشنا می‌شود

عقده ادیپ و عقده الکترا
سن 3 تا 6 سالگی اصطلاحا سن عقده ادیپ نام دارد. عقده ادیپ به رابطه بین پسر و مادر اشاره دارد و معادل آن در رابطه بین دختر و پدر، عقده الکترا نامیده می‌شود. این مرحله، مرحله‌ای ساختاری برای رشد کودک است. در صورتی که این مرحله به خوبی گذرانده شود و تعادلات هورمونی برقرار شود، دختر بچه قادر خواهد بود در سن بلوغ دوست‌دار جنس مذکر باشد.
 
در واقع در این سن دختر عشقی را نسبت به مادر خود احساس می‌کند و فورا به حضور یک جداکننده خود از مادرش یعنی پدر پی می‌برد. پدر که از نظر او غریبه‌ای است که مادر را به سمت خود جلب می‌کند و مایه شادی او است، او را ناراحت می‌کند چون عشق مادر نسبت به او را کاهش داده است. در این مرحله دختر در تضاد با مادر قرار می‌گیرد و سعی می‌کند عشق پدر را به جای مادر به سمت خود جلب کند.
 
در همین موقع است که متوجه می‌شود مادر او، همسر پدر و مورد علاقه اوست. مهم‌ترین وظیفه پدر در این سن مقابله با دختر و روشن کردن این مساله برای اوست که او جایگاه فرزندی دارد و نمی‌تواند جای همسر او باشد. در واقع در این مرحله ادیپ دختر ابتدا با از دست دادن عشق مادر و سپس پدر ـ برخلاف پسر که عشق مادر را از دست نمی‌دهد ـ بزرگ می‌شود.

والدین الگو هستند
پیروز شدن کودک برعقده ادیپ یا الکترا به نوع رفتار زوجین بستگی دارد. نقش مهم پدر جدا کردن دختر از مادر و پس از آن ارزش نهادن به او به عنوان دخترش است. دختر به پدری نیاز دارد که او را دوست داشته باشد و در ضمن با عشق ورزیدن به مادر به دختر بیاموزد که باید تبدیل به زنی دوست‌داشتنی توسط مرد در آینده شود. مردی که به همسرش اظهار عشق نمی‌کند این احساس را به دختر آموزش نداده و عشق را در آینده در او خفه می‌کند.
منبع.ايران ناز

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 / 3 / 1390برچسب:عشق,زندگي,كودك,پدر, :: 7:29 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 93 صفحه بعد

درباره وبلاگ
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار ! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو ! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ، ... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام ! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو ! حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
ابتدا ما را با عنوان زندگی همراه عشق و آدرس 2nyabaeshg.mahtarin.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر بنویسید.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 76
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 594
بازدید ماه : 6776
بازدید کل : 211976
تعداد مطالب : 928
تعداد نظرات : 462
تعداد آنلاین : 3



نرم افزار دبيرخانه و بايگاني اورانوس نسخه 4 مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds