هنری دارم که نمایش آن باعث حیرت و شگفت است. خلیفه از او خواست تا هنر خود را نمایش دهد.
آن مرد ، تعدادی سوزن در کف دستش گرفت و بادست دیگر، یکی از آنها را از فاصله ای چند متری به دیوار زد، سوزن به دیوار فرو رفت. سپس سوزن دیگری را از پهلو به سوی آن سوزن پرتاب کرد: نوک سوزن دوم در سوراخ سوزن اول فرو رفت. آنگاه چندین سوزن دیگر پرتاب کرد که هر کدام از آنها به سوراخ سوزن قبلی فرو می رفت. خلیفه از هنرنمایی او تعجب کرد و گفت:
- یکصد دینار به وی جایزه بدهند و یکصد ضربه شلاق هم، به وی بزنند.
آن مرد با وحشت پرسید:
- شلاق برای چی؟!
خلیفه گفت:
- صد دینار برای پاداش هنرنمایی تو و صد شلاق هم برای این که وقت و عمر خود را برای کاری که سودی به مردم و جامعه نمی رساند، ضایع ساختی!!!!
ارسال شده در تاریخ : جمعه 30 / 6 / 1390برچسب:هنر,بیهوده,و,عواقب,آن,, :: 11:7 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی
به گفتگوی زیر توجه کنید ، قبل ازآن که ادامه مقاله را مطالعه نمایید ، از خودتان بپرسید : آیا در زندگی شماهم مانند این گفتگو ها هست ؟ آیا تاکنون در باره حقوق زناشویی خودتان، با همسرتان بحث وگفتگوکرده اید ؟ اگر پاسخ پرسش ها مثبت است؛با مطالعه مقاله ،به کمک دوکلید طلایی ، در زندگی زناشویی ، دریچه خوشبختی را به روی خود وهمسرتان ،باز نمایید ؛ تا در کنار همسرتان ، به خوبی زندگی نمایید ودر آخرت از ثواب های همسرداری برخوردار شوید.
زن : آقای مشاور شوهر من ، درزندگی زناشویی هیچ گاه حق من را ادا نمی کند !
مشاور : یعنی چی ؟
زن : کمتر به احساسات من توجه می کند ، هیچ وقت از کلمات عاطفی استفاده نمی کند ، اصلاً من را دوست ندارد !
مرد : آقای مشاور نخیر ایشان است که حق من را رعایت نمی کند !
مشاور: یعنی چی ؟
مرد : به من احترام نمی گذارد وبه حرف من گوش نمی دهد !
زن : خب اول تو به احساسات من توجه کن تا من به تو احترام بگذارم !
مرد : چگونه وقتی تو به من احترام نمی گذاری ، عاشقانه صحبت کنم !
*******
به نظر شما در مشاجره بالا چه کسی درست می گوید ؟ خانم یا آقا ؟
به نظر می رسد هردو درست می گویند ، هردو، حق خود را از طرف قابل مطالبه می کنند ؛ شما فکر می کنید این دو با چنین گفتگو به نتیجه خوبی می رسند ؟
هر کدام از این زن ومرد ، انجام وظیفه خود را منوط به اخذ حق خودش کرده است،آیا آنها به حقوق خود می رسند ؟ آیا با این گونه گفتگوی به زندگی آرام وعاشقانه دست خواهند یافت ؟ به نظر شما چه باید کرد تا هردو به حقوق خود برسند ،تا دارای زندگی شیرین وعاشقانه داشته باشند؟
با کمی دقت و تأمل ، پاسخ پرسش های فوق منفی است ، این زن وشوهر، به نتیجه مثبت و سازنده نخواهند رسید ؛ و حداقل به طلاق عاطفی می رسند ! چه باید کرد ؟ این زن وشوهر چگونه به حقوق خود برسند ؟
این زن وشوهر با مطالبه حقوق یکدیگر ، دائم از هم ایراد می گیرند. برای برآورده نشدن حقشان، همدیگر را مورد سرزنش قرار می دهد؛ که این کار موجب دوری از یکدیگر می شود .
زن ومرد هر کدام سعی کنند که تکلیف و وظیفه خودشان را انجام دهند ، تاهر دو به حقوقشان برسند ودارای زندگی شیرین وعاشقانه داشته باشند
اگر هر کدام به عوض مطالبه حقشان ، به فکر انجام تکلیف و وظیفه اش نسبت به همسرش باشند ؛ این عمل علاوه برآن که محبت همسرشان را جلب می نمایند،حقوق طرف مقابل خود را ادا نموده است. به عبارت دیگر انجام تکلیف و وظیفه زن، حق شوهر است ؛وبالعکس انجام تکلیف و وظیفه شوهر ، حق زن می باشد.
اولین کلید طلایی خوشبختی
زن و مرد هر کدام سعی کنند که تکلیف و وظیفه خودشان را انجام دهند ، تاهر دو به حقوقشان برسند و دارای زندگی شیرین وعاشقانه داشته باشند.
آقای مشاور،من تکالیف ووظایفم را انجام می دهم،ولی شوهرم هیچ گاه تکلیفش را انجام نمی دهد؛من خسته شده ام ! ومن به بن بست رسیده ام ! من می دانم که این کار هم هیچ فایده ای ندارد ! آقا شوهرم عوض نمی شود.
در کمبود های زندگی زناشویی ، قبل از آن که به همسرت اعتراض کنی ،از خودت این سؤال را بکن « من چکار کرده ام که همسرم بامن این گونه رفتار نادرست
دارد ؟!!»
اما کلید دوم خوشبختی
در کمبود های زندگی زناشویی ، قبل از آن که به همسرت اعتراض کنی ،از خودت این سؤال را بکن «من چکار کرده ام که همسرم بامن این گونه رفتار نادرست دارد ؟!!»
توضیح آن که درکمبود ها واختلافات زناشویی ، ابتدا نگاه کنیم که «من چه اشکالی در همسر داری دارم؟! » ، آن را شناسایی کرده و در رفع آن کوشش نماییم . این نوع نگاه اولاً ایجاد تشنج در خانواده نمی کند ؛ ثانیاً من خودم را نسبت به همسرم طلبکار نمی دانم، بلکه خودم را نسبت به او بدهکارمی دانم؛ این موضع گیری در اصلاح بسیار مؤثر است.
در روان شناسی، این گونه افراد را دارای « کنترل درونی » می دانند ، این افراد همواره موفق بوده و رشد می کنند، ولی افرادی دارای « کنترل بیرونی » هستند ، همواره به دنبال آن هستند که دیگران تغییر کنند تا آنها تغییر کنند.
بر اساس نظریه جولین راتر به طور کلی افرادرا به دو دسته می توان تقسیم کرد : افراد دارای کنترل درونی وافراد دارای کانون کنترل بیرونی .
افرادی که کانون کنترل درونی هستند : مسؤلیت رفتار ها، شکست ها وپیروزی هایشان را خود بر عهده می گیرند
اما بر عکس هنگامی که انسان به کنترل بیرونی معتقد باشد: احساس می کند که فقط دیگران یا محیط بیرون توان ارزیابی رفتار های او ویا مسؤلیت رفتارها ، شکست ها وپیروزی های اورا بر عهده دارد وخود او هیچ نقش مؤثری ندارد
درونی ها وقتی با رویدادهای تنش زای زندگی روبه رو می شوند ، برای مقابله با آن ،تمایل دارند که خودشان با روش مسئله گشایی با رویدادهای تنش زای در معرض کنترل مقابله کنند ،در حالی که بیرونی ها عمدتاً حتی نسبت به رویدادهای قابل کنترل ، از طریق آرزومندانه وانتظار از دیگران واکنش نشان می دهد
شما باید با خود صادق باشید.
جنبه های منفی و جنبه های مثبت خود را تواما در نظر بگیرید.
اما به جنبه های مثبت، توجه بیشتری داشته باشید تا با تکیه بر آنها، توان و انرژی بیشتری برای مقابله با جنبه های منفی پیدا کنید.
این روش، مفهوم اساسی «تفکر مثبت» را در خود دارد و تفکر مثبت، خود اساس هر موفقیت است.
خیلی ها فکر می کننند تفکر مثبت، یعنی ندیدن واقعیتها و چشم بستن از بدیها. اما اینطور نیست.
شما در مرحله اول، باید همه چیز را ببینید. ببینید که راستی هست، خیانت هم هست. مهربانی هست. ظلم و تعدی هم هست و ...
نگرش اولیه شما، باید یک نگرش عمومی باشد.
مثلا الان، شما باید ببینید که اعتماد به نفستان کم است. توانایی تغییر و دگرگونی دارید. شخصیت کنونی خود را کاملا قبول ندارید. سلامتی دارید و ...
اما در نگرش بعدی، باید به نکات مثبت، بیشتر توجه کنید.
شما معمولا بر عکس عمل می کنید. بعد از یک نگرش کلی، آنقدر به نقطه ضعفها و نکات منفی خود توجه می کنید که کم کم نکات مثبت شما در شما رنگ می بازند.
این روش خود را تغییر دهید. اگر شما یک نقطه ضعف دارید، مطمئنا مقابل آن، نقطه قوتی وجود دارد. هم اکنون لیستی از نقاط قوت خود تهیه کنید.
مثلا اینکه: قادرم ببینم، بشنوم، حرف بزنم، فکر کنم، بخوانم، بنویسم، تغییر کنم و پیشرفت نمایم، سرپناهی دارم و ... و ...
والدین ، هیچ گاه اطمینان ندارند که آیا به اجبار کودک را به مدرسه فرستادن کار درستی است یا نه؟ آنها به طور دقیق نمی دانند که آیا کودک ، واقعا احساس ضعف و بیماری کرده یا مثل بسیاری از کودکان که گاهی دلشان نمی خواهد به مدرسه بروند بهانه گیری می کند. در خانه هایی که مدرسه رفتن کودکشان به صورت مشکل در آمده صبحهای زود، مالامال از اشک و دعوا و سر و صداست. بعضی از کودکان صبح که از خواب بیدار می شوند، می گویند که به مدرسه نمی رویم و تعداد دیگرشان تمارض به دل درد و سردرد می کنند، یا با آه و ناله اعلام می کنند که حالشان خوب نیست. مهم نیست فرزندتان چگونه حالت اضطراب و نارضایتی خود را نشان می دهد، بلکه آنچه اهمیت دارد این است که شما با دلداری دادن ، اعتماد به نفس او را تقویت کنید؛ اما گاهی اوقات باید علایم فیزیکی را که باعث نشانه های بیماری فرزندتان می شود نادیده بگیرید و بهترین راه اصرار به اصل موضوع است که او باید به مدرسه برود. به نظر یکی از کارشناسان در این مواقع بهتر است بگویید: «عزیزم تو یک درجه هم تب نداری و چشمانت سرحال و شاداب است. مامان و بابا امروز کارهای مهمی دارند که باید انجام دهند. پس بهتر است به مدرسه بروی تا ما هم به کارهایمان برسیم.» با وجود این ، اگر به فرزندتان به دلیل این که واقعا بیمار است ، اجازه مدرسه رفتن را ندادید، او را مطمئن سازید که روز خوبی در خانه نخواهد داشت. او را در رختخوابش بخوابانید و در ساعات بعدی روز هم ، حتی اگر گفت حالش بهتر است ، اجازه بازی ندهید.
دلایل اضطراب کودکان هنگام رفتن به مدرسه دلایل متعددی وجود دارد که چرا کودکان 6-5 ساله از رفتن به مدرسه می گریزند، مهمترین و معمول ترین نارضایتی آنها عبارتند از: «من می خواهم فقط در خانه بمانم!» بعضی کودکان در این سن به زمان بیشتری برای سازگارکردن خود با قوانین و محیطهای جدید نیاز دارند. بازگشایی مدارس پس از تعطیلات تابستانی ، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، بیماری و یا مرگ یکی از اقوام می تواند باعث اضطراب و دلشوره کودک شود، حتی بچه ای که قبلا این طور نبوده ، ممکن است دچار این اضطراب ها شود.
راه حل:
با فرزندتان درباره آنچه که در روزهای مدرسه انجام می داده صحبت کرده و روی نکات مثبت و جالب توجه تاکید بیشتری کنید. ساعات روز او را طوری برنامه ریزی کنید تا احساس رضایت بیشتری کند. استفاده از وسایل کوچک و جالبی که به طور چشمگیری باعث کاهش اضطراب و تقویت اعتماد به نفسش می شود بسیار موثر است. از قبیل گذاشتن یادداشت هایی در ظرف غذایش ، حیوان کوچک عروسکی یا یک سری عکسهای خودش.
از مدرسه می ترسم!
بعضی کودکان 6 ساله به طور عجیبی از مدرسه می ترسند و به مادرشان می گویند: «من به مدرسه نمی روم و در خانه می مانم» ترس این کودکان ممکن است دلایل متعددی داشته باشد از جمله ترس از سوار شدن سرویس ، دعوا کردن با دوستش ، توبیخ شدن توسط معلم ، قادر نبودن به بستن بندهای کتانی (کفش) یا مسخره کردن او به خاطر عینکش.
راه حل:
با معلم او صحبت کنید و شیوه جدیدی را برای حل مشکل کودکتان پیدا کنید. به عنوان مثال اگر او را مسخره می کنند، به معلمش بگویید تا با بچه های دیگر صحبت کند. اگر از سرویس مدرسه می ترسد با راننده سرویس تماس بگیرید و از او بخواهید که فرزندتان را با اسم صدا کرده و به او خوشامد گوید و اجازه دهد که ردیف جلو بنشیند.
من مثل کودکان دیگر باهوش نیستم
هنگامی که کودکان برای سلامت جسمانی و عقلانی به مراکز سنجش سلامت مراجعه می کنند، اضطراب آنها به طور فزاینده ای زیاد می شود. در این مراکز کودکان 5-6 ساله ای هستند که احساس بدی درباره موفقیتشان در مقایسه با دیگر همکلاسی هایشان دارند.
راه حل:
اگر فکر می کنید که فرزندتان به کمک بیشتری نیاز دارد، به معلمش بگویید به او توجه و کمک بیشتری کند یا یک معلم خصوصی برایش بگیرید. به جای این که سعی کنید خودتان معلم کودکتان شوید همانند یک راهنمای خوب عمل کرده و به آن کاری که فرزندتان خوب انجام می دهد، تکیه کنید. او را مطمئن سازید که در صورت اشتباه انجام دادن کاری هیچ مساله ای پیش نمی آید و تنها انتظاری که از او دارید این است که سعی کند بهترین باشد.
علت نرفتن به مدرسه را دریابید
کشف کنید چه عاملی در مدرسه آنقدر کودکتان را آزار می دهد که از رفتن به آنجا خودداری می کند. با کودک صحبت و او را تشویق کنید تا تمام خبرها و اتفاقاتی را که باعث می شوند او به مدرسه نرود برای شما بگوید، این روش را هم بیازمایید. از کودک بخواهید فهرستی از آنچه در مدرسه مورد علاقه اش است و آنچه را که دوست ندارد با ذکر دلیل برای شما بگوید. ببینید آیا نشانه هایی از این که کودک از مدرسه رفتن نمی ترسد ولی از ترک خانه واهمه دارد می بینید یا خیر؟ ممکن است شما نتوانید به حل و رفع مشکل بپردازید، ولی می توانید به کودک کمک کنید با احساساتش کنار بیاید. با نشان دادن علاقه تان و درک مسائلش به او اطمینان خاطر بدهید. با دوستان و برادر و خواهرهای کودک صحبت کنید. شما اغلب می توانید با پرسش ، از احساساتش آگاه شوید. گاهی برادر یا خواهر بزرگتر می تواند اطلاعات مفیدی به شما بدهد یا شما را در حل و رفع مساله یاری کند. با معلم کودکتان صحبت کنید. مشکل را با او در میان بگذارید. سرآغاز این رفتار چه آموزشی و چه احساسی باشد، معلم باید از قضیه اطلاع داشته باشد و حتی ممکن است بتواند در حل و رفع آن مشکل کمک بزرگی برای شما باشد.
کودک را به مدرسه و محیط آن علاقه مند کنید این راهها را برای تشویق کودک به منظور به مدرسه رفتن بیازمایید. با نظری مساعد درباره مدرسه صحبت کنید. روزهایی را که قرار است اتفاق خاصی در مدرسه بیفتد یا برنامه خاصی در مدرسه وجود دارد در تقویم علامت بگذارید، مثلا به کودک بگویید: «این هفته قرار است تمام بچه های کلاستان را برای بازدید از یک ایستگاه آتش نشانی ببرند. فکر می کنی چه چیزهای تازه ای ببینی؟ یادت باشد همه چیز را برای من تعریف کنی».
با دقت کافی وارد عمل شوید اگر دلیل خاصی برای دوست نداشتن یا احساس ناراحتی فرزندتان نسبت به مدرسه وجود ندارد لازم است که شما کمی هوشیارتر و تیزبین تر باشید. درباره هر کدام از روزهای مدرسه اش با او صحبت کنید و عکس العملش را ببینید. اگر در کشف (یافتن) آنچه که باعث نارضایتی اش می شود به شما کمک کرد، شما نیز در حل این مشکل به او یاری دهید تا به اختیار خود بتواند به خودش کمک کند. همچنین با معلمش درباره روشهایی که ممکن است نظر او را نسبت به مدرسه عوض کند، صحبت کنید. در حقیقت با کار گروهی می توان ، نگرانی کودکان را درباره مدرسه کم کرد از جمله تشویق های معلم ، داوطلب شدن دانش آموزان ، زنگ تفریح برای استراحت و حتی اختصاص دادن ساعتی در هر هفته برای صحبت کردن مدیر مدرسه با شاگردان. بنابراین با استفاده از این روشها کودکان 5 6ساله دیگر احساس نگرانی و اضطراب برای مدرسه رفتن ندارند و روز به روز احساس راحتی و رضایت بیشتری خواهند کرد.
قانون اول :
با همسر خود موافقت کنید . با عیال خود موافقت کنید . اما کار خود را انجام دهید و اگر با عکس العمل او مواجه شدید اظهار تاسف کنید . 90 % اوقات به یاد نخواهد آورد که چه قراری با هم گذاشته بودید ، یا سر چه چیز با هم توافق کرده بودید . اداره کردن همسر و خوشبخت کردن او علم نیست ، بلکه یک هنر است. اگر این قضیه توجیه علمی داشت ، باید مردان ثروتمند همیشه خوشبخت بودند ، در حالیکه قضیه درست برعکس است . این یکی از واقعیت های زندگی زناشویی است . ((عزیزم ، امروز چه کاری می توانم برایت انجام دهم ؟ هر صبح از عیال خود کسب تکلیف کنید و از او بپرسید چه کاری می توانید برایش انجام دهید ! ))
قانون دوم :
در درجه نخست کاری که او می گوید انجام دهید . این کار ساده ای است از عقل سلیم خود کمک بگیرید . برای عیال شما کدام مهمتر است ، حرفه شما و فروختن یک نوع کالای تجاری یا ملاقات با معلم دخترتان در مدرسه ؟ مقایسه این دو کار مثل مقایسه پشه و ببر است . در حکایتی مردی با تفنگ به شکار ببر می رود . پس طی مسافت طولانی به ببر می رسد ، می خواهد نشانه گیری کند و ببر را شکار کند ، ولی پشه ها مزاحم او می شوند . چاره چیست ؟ تا پشه ها را از خود دور نکند نمی تواند ببر را شکار کند . پس این درسی آموزنده است ، اول افراد نزدیک به خود را راضی کن یعنی افراد محیط منزل ، بعد از آن نوبت به کارهای بیرون از خانه یا تجارت می رسد . رضایت دختر شما و دیدن لبخند او از فروش کالای تجاری ارزش بیشتری دارد . (( وقتی از شما خطایی سر می زند اظهار تاسف کنید . وقتی هم که تقصیر از شما نیست باز هم اظهار تاسف کنید ! ))
قانون سوم :
آیا می توانید کاری کنید که زنتان 60% اوقات خوشحال باشد ؟ از روی تجربه به من ثابت شده که شوهرها به دوسته اند : شوهران ازنوع گانش جی و از نوع گوبارگانش . شوهرانی که از نوع دسته اول هستند افکار بزرگی در کله بزرگ خود دارند . گوش های بزرگی دارند که بیشتر حرف گوش کنند . دهان کوچکی دارند تا کمتر حرف بزنند . چشم های ریزی دارند که بهتر تمرکز کنند . این دسته شوهران در مقابل کمترین لطف و مرحمت اظهار تشکر می کنند . صداقت دارند و در صحبت های خود کلمات دلنشینی به کار می برند . در سختی ها صبر و حوصله بسیار نشان می دهند . افرادی که فاقد این مشخصات بوده یا فقط بعضی از این معیارها را دارند از نوع شوهران گوبارگانش هستند ، پس چه بهتر این عادت پسندیده را تمرین و در خود تقویت کنیم . (( به قول معروف جلو ضرر را از هر جا بگیری منفعت است.)) (( همیشه بین من و همسرم تفاهم کامل وجود دارد . هر گاه بین من و او اختلافی پیش بیاید ، او راه خود را در پیش می گیرد ، و من راه او را . )) اگر فرض کنید شما مدت 75 سال عمر می کنید حال ده سال کمتر یا بیشتر و اگر فرض کنیم که در سن 25 سالگی ازدواج کنید انتظار می رود مدت 50 سال با ده سال کم و زیاد با زن خود زندگی کنید . قصد دارم نتیجه تحقیقات و تجربه خود را در اختیار شما بگذارم . در این مدت 50 سال که زندگی زناشویی دارید ، همسر خود را خوشبخت کنید ، و از او یک شریک زندگی مطلوب بسازید .
قانون چهارم :
فکر این که زن شما در کنار شما خوشبخت باشد ، فکر بکری می تواند باشد . شوخی نیست رفیق ! پنجاه سال تمام ، و این زمان کمی نیست. پس بهتر است یاد بگیری که همسرت از تو راضی باشد و در این صورت تو نیز در کنار او خوشبخت خواهی بود . این اصل شماره یک است . یک شاعر حماسی هندی در اشعار خود درباره زندگی خانوادگی پند و اندرزهای فراوانی بیان کرده است ، یکی از پندها این است که انسان باید به پندهای حقیقی اعتقاد داشته باشد ، در غیر این صورت از تجربه های گرانبهای دیگران نفعی نخواهد برد . شنیدن و عمل کردن به نصایح بزرگان می تواند در بسیاری از امور زندگی گره گشا باشد . این شاعر حماسی در یکی از داستانهایش رنج ها و دردهای شوهری را به تصویر می کشد که برای بر آوردن خواسته های همسرش با چه مصیبت ها و دشواری های بزرگی روبرو می شود هفت خان پر زحمت و پر درد را پشت سربگذارد و سرانجام به خوشبختی موعود دست می یابد . (( زن ها دوست ندارند میهمان ناخوانده داشته باشند ، بنابراین به آنها فرصت کافی بدهید تا آمادگی لازم را پیدا کنند . آمادگی آنها برای پذیرایی امری حیاتی است . )) بدیهی است که این گونه قهرمانان حماسی مردان بزرگ و اسطوره ای زمان خود بودند که می توانستند بر بسیاری از مسائل زندگی غلبه کنند . ما شجاعت و جسارت این گونه افراد را تحسین می کنیم و در مقام مقایسه خود را از آنها کوچکتر می شماریم ، ولی مسلم این است که می توانیم از اشتباهات و خطاهای گذشتگان و نیاکان خود پند و عبرت بگیریم . اصل شماره دو است . شوهران بسیاری هستند که می پندارند خوشبخت کردن همسر امکان ناپذیر است . می گویند : ((شاید بتوان در سه سال اول عمر زناشویی زن ها را خوشبخت کرد و شاید هم در آخر زندگی زناشویی ، در دوران بازنشستگی بتوان موجبات خوشبختی زنان را فراهم آورد . ولی خوشبخت کردن همسر در طول عمر غیر ممکن است . )) یک راه حل ساده و آسان وجود دارد که به نظر عملی می رسد و آن قول حکیمی است که گفته است : (( همیشه بین من و همسرم تفاهم کامل وجود دارد . هر گاه بین من و او اختلافی پیش بیاید ، او راه خود را در پیش می گیرد ، و من راه او را . )) چو خوانم روز را گوید شب است این بگو آری همین ماه است و پروین خلاف رای خانم رای جستن به خون خویش باشد دست شستن گفته این حکیم حکایت (( هنری فورد )) را در ذهنم تداعی می کند که از این قرار است : هنری فورد در اواخر عمر خود پس از مرگ پسرش ادسال ، مایل بود که اداره شرکت بزرگش را به رئیسی دیگر بسپارد . همسرش کلافورد ، با این تصمیم مخالفت کرد و تهدید کرد که در این صورت فورد را ترک می کند و به خانه پدرش خواهد رفت . تهدید کارگر افتاد . آقای فورد مجبور شد اداره شرکت را به عهده نوه اش که بسیار جوان بود بسپارد . تا آن موقع سنت بود که شرکت ها با مغز مردان پخته و با تجربه اداره شوند در حالی که آقای فورد برای رضایت زنش مجبور شد سنت را زیر پا بگذارد و جوانی خام و نپخته را بر مصدر کارها بنشاند . شما را نمی دانم اما خودم دوست ندارم همسرم کسلم کند ، یا دوست ندارم هر روز ، وقت وارد شدن به خانه با لبخند به استقبالم بیاید ، یا دوست ندارم وقتی برایش لباس می خرم از من قدرانی کند ، حال چه از لباس خوشش بیاید یا نیاید .
قانون پنجم :
آیا می دانید در آمریکا رستوران هایی است که بروی آنها نوشته اند : (( صبحانه خانوادگی )) غذای این رستوران ها اغلب نان برشته سوخته و قهوه ای است که دور فنجان و در سینی ریخته است و این رستوران ها پیشخدمت هایی دارند که غرولند می کنند . دلیل این رستوران ها این است که تحقیقات نشان داده که شوهرانی که در سفر هستند ، پس از مدتی دلشان برای عیال و خوراک خانوادگی لک می زند و به یاد دست پخت همسر خود می افتند ، پس هر روز تلاش می کنم که زنم را خوشبخت کنم و یقین دارم که تلاش بیشتر مردها در همین زمینه است . این اصل شماره 3 می باشد . بعضی از زن ها و شوهرها شاد و خوشبختند ولی خود را غمگین نشان می دهند . گر چه این وضعیت عجیب به نظر می رسد ، ولی این واقعیت دارد . بنابراین وقتی ملاحظه می کنید که عیال شما چنین احساسی دارد ، آن را به دل نگیرید. روزی چند بار ممکن است چنین حالاتی به زن ها دست بدهد که از دست کسی دلگیر بشوند . از دست شما یا از دست فرزند یا عروس یا داماد خود . دلیل چنین احساسی این است که زنان در خوشتختی خود شک دارند و فکر می کنند که شاید خواب می بینند ، زیرا در بیداری و دنیای عینی این همه خوشبختی قابل تصور نیست ! علم روانشناسی و معرفت النفس زن ها این را ثابت کرده است . این اصل شماره 4 است . پس از ذکر این اصل مهم ، حالا وقت آن است که درباره روش های ساده خوشبختی همسرتان مطالبی را مورد بررسی قرار دهیم . برای رسیدن به این مقصود لازم است چند عادت پسندیده را در خود تقویت کنید که شرح آن را خواهید خواند . (( با همسر خود در هر کاری موافقت کنید ، خواهید دید که زندگی چقدر راحتر می شود . ))
قانون ششم :
خطای خود را محترمانه بپذیرید . اگر خطاها و اشتباه های خود را بپذیرید . یقین کنید راهی درست رفته اید . همسر شما فکر می کند در اشتباه هستید ، در حالی که یقین دارید تا 70% اشتباه می کند . عقیده او را بپذیرید و اظهار تاسف کنید . اگر 99 % در اشتباه باشد ، به رویش نیاورید و اظهار تاسف کنید . طولی نمی کشد که همسرتان به اشتباه خود پی می برد و متوجه قضایا می شود . در کل بین زن و شوهر ، مطرح کردن این که حق با کدام است در اصل قضیه فرقی نمی کند . بحث و جدل در این باره که حق با کدام است و ناحق کیست ؟ سرانجام احساسات هر دو طرف را جریحه دار می کند . در حالی که اگر هرزگاهی زنتان اظهار تاسف بکند ، در گوش شوهر از ترانه و موسیقی هم خوش آوازتر خواهد بود . سهو و خطا بهترین معلم است ، بنابراین تجربه کنید و ببینید همسرتان را چه مسائلی ناراحت می کند و گه گاه آن را به یاد داشته باشید و دلایل ناراحتی او را کشف کنید . به احتمال زیاد ممکن است دلایل کودکانه ای موجب ناراحتی او شود . شاید مسائلی از قبیل کسالت یا حسادت باشد ، سعی کنید این موارد هرگز تکرار نشوند . (( وقتی اوضاع قمر در عقرب است ، لبخند را فراموش نکنید. ))
طلاق به دلایل گوناگونی اتفاق میافتد. مشکلات مالی، اعتیاد، انحرافات اجتماعی و دلزدگی در روابط خانوادگی یا علل دیگر گاه بنیاد خانواده را ریشهکن میکنند ولی وقتی پای بچهها در میان باشد نمیتوان با بیتفاوتی و سهلانگاری از کنار آن گذشت. حتی اگر پدر و مادر از هم متنفر باشند و هیچ علتی برای دیدار و همکاری تصور نکنند، وجود نوجوانی که حال و آینده زندگیاش در دستان این دو نفر است، تشریک مساعی و خویشتنداری میطلبد.
طبیعی است که برخی نوجوانان فکر میکنند در امر طلاق مقصرند و سعی میکنند با مداخله در مشاجرات پدر و مادر، ارایه شخصیتی مطلوب یا حتی کسب نمرات بهتر، والدینشان را به ادامه حضور در جمع خانواده تشویق کنند ولی واقعیت این است که در طلاق روابط پدر و مادر به بنبست رسیده است نه روابط آنها با فرزند خود.
احساس شما چیست؟
پدر و مادرتان از هم جدا شدهاند و شما دستخوش احساسات متفاوتی میشوید مانند خشم، ناامیدی، ناراحتی یا غم، گاهی پدر یا مادر را به علت ترک خانواده سرزنش میکنید. احساس بیپناهی، ترس، نگرانی یا تقصیر آزارتان میدهد. حتی ممکن است با جدایی پدر و مادر در خانهای که دیگر از جنجال خبری نیست ته دل احساس آرامش کنید. احساساتتان طبیعی است و درد دل و صحبت با دوست قابل اعتماد یا اعضای خانواده میتواند کمکتان کند.
چگونه طلاق زندگیام را دگرگون کرد؟
باید خود را با شرایط جدید مانند تغییر محل زندگی و مدرسه و ماندن با پدر یا مادر و احساسات ناخوشایند حاصل از آن وفق دهید. زندگی که همیشه داشتهاید دیگر وجود ندارد. اگر پدر یا مادرتان به شهر دیگری برود که دیگر مصیبت واقعی است. آخر هفتهها قسمت زیادی از وقتتان در جاده میگذرد، در همان کشاکش صدور حکم طلاق و تعیین حق سرپرستی میتوانید برای شرایط جدید کمکم آماده شوید. طلاق و جدایی پدر و مادر گاهی اوقات خانواده را در تنگنای مالی قرار میدهد و دستکم برای مدتی شاید مانند گذشته نتوان پول خرج کرد. البته تمام پیامدهای طلاق بد نیست و اینکه چگونه با این تغییرات و پیامدها کنار میآیید، بستگی به شرایط، شخصیت و پشتکار خودتان دارد.
چگونه میتوان بحران طلاق را آسانتر از سر گذراند؟
طلاق به دلایل گوناگونی اتفاق میافتد. مشکلات مالی، اعتیاد، انحرافات اجتماعی و دلزدگی در روابط خانوادگی یا علل دیگر گاه بنیاد خانواده را ریشهکن میکنند ولی وقتی پای بچهها در میان باشد نمیتوان با بیتفاوتی و سهلانگاری از کنار آن گذشت. حتی اگر پدر و مادر از هم متنفر باشند و هیچ علتی برای دیدار و همکاری تصور نکنند، وجود نوجوانی که حال و آینده زندگیاش در دستان این دو نفر است، تشریک مساعی و خویشتنداری میطلبد.
طبیعی است که برخی نوجوانان فکر میکنند در امر طلاق مقصرند و سعی میکنند با مداخله در مشاجرات پدر و مادر، ارایه شخصیتی مطلوب یا حتی کسب نمرات بهتر، والدینشان را به ادامه حضور در جمع خانواده تشویق کنند ولی واقعیت این است که در طلاق روابط پدر و مادر به بنبست رسیده است نه روابط آنها با فرزند خود.
احساس شما چیست؟
پدر و مادرتان از هم جدا شدهاند و شما دستخوش احساسات متفاوتی میشوید مانند خشم، ناامیدی، ناراحتی یا غم، گاهی پدر یا مادر را به علت ترک خانواده سرزنش میکنید. احساس بیپناهی، ترس، نگرانی یا تقصیر آزارتان میدهد. حتی ممکن است با جدایی پدر و مادر در خانهای که دیگر از جنجال خبری نیست ته دل احساس آرامش کنید. احساساتتان طبیعی است و درد دل و صحبت با دوست قابل اعتماد یا اعضای خانواده میتواند کمکتان کند.
چگونه طلاق زندگیام را دگرگون کرد؟
باید خود را با شرایط جدید مانند تغییر محل زندگی و مدرسه و ماندن با پدر یا مادر و احساسات ناخوشایند حاصل از آن وفق دهید. زندگی که همیشه داشتهاید دیگر وجود ندارد. اگر پدر یا مادرتان به شهر دیگری برود که دیگر مصیبت واقعی است. آخر هفتهها قسمت زیادی از وقتتان در جاده میگذرد، در همان کشاکش صدور حکم طلاق و تعیین حق سرپرستی میتوانید برای شرایط جدید کمکم آماده شوید. طلاق و جدایی پدر و مادر گاهی اوقات خانواده را در تنگنای مالی قرار میدهد و دستکم برای مدتی شاید مانند گذشته نتوان پول خرج کرد. البته تمام پیامدهای طلاق بد نیست و اینکه چگونه با این تغییرات و پیامدها کنار میآیید، بستگی به شرایط، شخصیت و پشتکار خودتان دارد.
چگونه میتوان بحران طلاق را آسانتر از سر گذراند؟
• آرام باشید: وقتی پدر و مادر محیط خانه را با بگو مگو و داد و فریاد تلخ میکنند، روبهرو شدن با طلاق از هر وقتی مشکلتر است. آرام باشید و با آرامش از آنها بخواهید به طور موقت آتشبس اعلام کنند و از کشمکش دست بردارند. هر چقدر هم زن و مردی با هم مشکل داشته باشند، به عنوان پدر یا مادر با حفظ آرامش خانه باید سعی کنند اضطراب حاصل از طلاق را به حداقل برسانند.
• منصف باشید: جانب هیچ طرف را نگیرید. باید آزادانه پدر و مادر هر دو را دوست داشته باشید بدون اینکه مورد خشم، ناراحتی یا حسادت طرف دیگر قرار گیرید. منصفانه نیست که با وابستگی به یکی، به دیگری احساس خیانت کنید یا بار تلخ طلاق را به دوش بکشید.
کمک گرفتن از مشاور یا متخصص مربوطه میتواند به همه افراد خانواده کمک کند تا این بار را از دوش فرزندشان بردارند.
• تماس با پدر یا مادرتان را قطع نکنید: رفت و آمد میان دو خانه، به خصوص اگر پدر و مادرتان از هم دور باشند، کار آسانی نیست. تماستان را با پدر یا مادرتان که کمتر او را میبینید، حفظ کنید. با یک پیام کوتاه یا SMS مانند اینکه «الان به تو فکر میکنم» احساس خوبی میکنید و هر دو در جریان کارهای روزمره یکدیگر قرار میگیرید.
• همیشه راه چارهای وجود دارد: از والدینتان بخواهید با هم در مراسم خاصی که برای شخص شما اهمیت دارد مانند مسابقاتی که در آن شرکت میکنید یا جشن مدرسه حضور داشته باشند. امتناع آنها طبیعی است. فکر کنید تا بتوانید راهحلی پیدا کنید.
• درباره آینده صحبت کنید: بسیاری از نوجوانان فکر میکنند طلاق برنامههای آنها را نقش بر آب میکند و دیگر نمیتوانند برای آینده برنامهریزی کنند. ساعتی پیدا کنید و درباره دلنگرانیهای آیندهتان با پدر یا مادر یا هر دو آنها صحبت کنید. نگران اضافه شدن بار مشکلات آنها نباشید. بهتر است مسایلتان را روشن مطرح کنید تا اینکه در درونتان با آنها کلنجار بروید. برای هر مشکلی چارهای وجود دارد. از مشاور بخواهید شما و والدینتان را راهنمایی کند. اگر رویارویی مستقیم با آنها برایتان سخت است، نامه نوشتن هم روش خوبی است.
• زندگیتان را بکنید! گاهی پدر و مادر آنقدر درگیر مسایل طلاق هستند که به نظر میرسد فراموشتان کردهاند. برنامهها و افکارتان را پیگیری کنید و فعالیتهای عادی که همیشه داشتهاید مانند فعالیتهای فوق برنامه مدرسه یا رفت و آمد با دوستان خود را کنار نگذارید. اگر محیط خانه برایتان قابل تحمل نیست، مدتی نزد یکی از اقوام یا دوستان نزدیک خانوادگی زندگی کنید. با درست غذا خوردن و ورزش مرتب مراقب سلامت خود باشید.
• در دنیا را به روی خود نبندید: اگر احساس غم، ناراحتی یا ناکامی میکنید، بگذارید خانواده حمایتتان کند. اگر آنقدر ناراحت یا مضطرب هستید که نمیتوانید بر فعالیتهای روزمره تمرکز داشته باشید، از متخصص، مشاور یا یکی از نزدیکانتان کمک بخواهید. صحبت کردن با همسن و سالانتان که تجربه طلاق در خانواده را داشتهاند هم میتواند کمکتان کند.
به خاطر کوچکترین کار خوبی که انجام می دهید، خود را ستایش و تشویق کنید.
شما عادت کرده اید برای کارهای بد و نادرست خود ، هزاران بار خود را سرزنش کنید. اما یکبار هم خود را شایسته تشویق و ستایش ندانسته اید.
چرا وقتی کار خوب و درستی انجام می دهید، برای خود کف نمی زنید؟ و به خود آفرین نمی گویید؟ انجام همین کارهای به ظاهر ساده که ممکن است در نظر شما بی معنی و بیهوده هم باشند، رشد اعتماد به نفس شما را تسریع می کند.
الان، شما دارید یک کار مثبت می کنید. دارید کتابی برای تقویت اعتماد به نفس خود می خوانید، یعنی تصمیم گرفته اید که یک دگرگونی مثبت در خود به وجود آورید. بنابراین، همین الان شما شایسته تشویق شدن هستید. پس چرا معطلید؟ به خود آفرین بگویید. برای خود کف بزنید. یا آنکه به خود قول دهید که به خاطر این کار مثبت، بعدا خود را به خوردن بستنی، پیاده روی، سینما، گردش در پارک و ...
دعوت می کنید و در اولین فرصت ممکن به قول خودعمل کنید.
هیچ کدام از کارهای مثبت خود را کوچک و بی اهمیت، تلقی نکنید.
خداوند، فرموده که به خوبیهای ما، حتی اگر ذرهای باشد، پاداش می دهد و هرگز در سنت الهی، اجر نیکوکاران ضایع نمی شود.
اگر توجه به کارهای نیکو و پاداش دادن به آنها، سنت خداست، ما هم که جانشین خدا در زمین هستیم، باید از این سنت پیروی کنیم.
هم اکنون فکر کنید و ببینید که از آغاز روز تاکنون، چه قدر کار مثبت و نیکو انجام داده اید؟ خود را به خاطر تک تک این کارها باید تشوی کنید.
اگر یک ساعت، خوبف درس خوانده ایدف اگر سخن نیکو و سنجیده ای گفته اید، اگر در مشکلی صبور بوده اید، اگر اطاقتان را مرتب کرده اید، اگر به دوست خود نامه ای نوشته اید و احوال او را جویا شده اید؛ و اگر هر کار خوب و مثبت دیگری انجام دادهاید؛ یادتان نرود که خود را تشویق کنید.
هیچ کدام از کارهای درست خود را بی پاداش نگذارید. حتی، به صورت تحسینی ذهنی با لبخندی ظاهری هم که شده، خود را تشویق نمایید.
این یافته ها، داستان کم هوش یا نادان بودن زنان و مردان زیبا را زیر سوال می برد…
براساس تحقیقی جدید افراد خوش سیما نه فقط از شانس بیشتری برخوردارند بلکه برخلاف تصورات قدیمی از مردم عادی باهوش تر هم هستند!
تحقیقات انجام شده در انگلیس و آمریکا نشان می دهد بهره هوشی این افراد ۱۴ درجه از حد میانگین بالاتر است.
این یافته ها، داستان کم هوش یا نادان بودن زنان و مردان زیبا را زیر سوال می برد.
براساس تحقیقات دانشکده اقتصاد لندن، به نظر می رسد افرادی که از زیبایی بهره مندند معمولا همسرانی را انتخاب می کنند که علاوه بر زیبایی از فکر خوب نیز برخوردارند.
فرزندان این زوج هر دو خصیصه زیبایی و دانایی را از والدین خود به ارث می برند که باعث ساخته شدن یک پیوند ژنتیکی بین نسل های بعدی آنها می شود.
به گفته این محققان، جذابیت ظاهری با هوش عمومی ارتباط زیادی دارد و این مساله ارتباطی با سطح اجتماعی، سایز بدن و سلامتی ندارد.
این مساله در بین مردان قوی تر از زنان است.
این بررسی در انگلستان نشان داد که بهره هوشی مردان جذاب ۱۳٫۶ درجه بالاتر از حد میانگین دارند در حالی که این میزان در زنان ۱۴ درجه است.
این تحقیقات بر اساس بررسی ملی پیشرفت کودک انجام شد که بر روی ۱۷ هزار و ۴۱۹ تن از زمان تولد آنها در ماه مارس سال ۱۹۵۸ صورت گرفت.
در آمریکا نیز تحقیقاتی مشابه بر روی ۳۵ هزار نفر انجام گرفته بود.
به گفته این محققان، این یافته ها با این که اساسی کاملا علمی دارد ولی نباید مبنای قضاوت در زمینه هوش افراد قرار گیرد.
ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 / 6 / 1390برچسب:رابطه,زیبایی,با,هوش, :: 1:2 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی
• دستهای مشت، دستهای باز: دستهایی که گویی در آنها فنجان قرار دارد. (مشتهای نیمهباز) سمبلی از ظرافت و حساسیت و عقیده ضعیف و شکننده و بخشندگی است. اگر محکم و مثل مشت باشد نشاندهنده مادهگرایی، مالکیت و آزمندی است. اگر دستها در هم باشند نشاندهنده راحتی دست و اگر در هم فشرده باشند نشاندهنده استرس و اضطراب است.
فشردن دستها در هم به معنی جلوگیری و مانع شدن هم هست. وقتی شخصی عصبانی است نشاندهنده جلوگیری از برخورد کردن است. وقتی یک دست مشتشده و دست دیگر آن را به عقب نگه میدارد نشاندهنده این است که شخص مانع خود میشود که به دیگری ضربه بزند. وقتی کسی دروغ میگوید سعی میکند با این حالت دستهایش را کنترل کند.
• دستهای کنترلگر: وقتی کف دست را به به سمت پایین حرکت میدهیم،یک حرکت آمرانه است که مثلا از کسی میخواهیم انجام كاری را متوقف کند یا از او میخواهیم آرام باشد. وقتی کف دست را روبهرو نگه میداریم به این معنی است که نزدیکتر نیا.
• دستهای غالب، دستهای مهربان: وقتی دستمان را بالا میبریم و محکم نگه میداریم و با دست دیگر فرد را در آغوش میگیریم یعنی اینکه من میگویم وقت رفتن است. (غلبه و تسلط) وقتی دستمان را با سرعت و مستمر تکان میدهیم، نشاندهنده علاقه و مهربانی است. وقتی دستمان را شل و خیلی کوتاه و سرد تکان میدهیم نشان دهنده فرمانبرداری و تسلیم است.
• دستهای پرخاشگر: با کناره دست مثل چاقو عمل کردن و هوان را بریدن مثل حرکت کاراته، با کناره کف دست و به سمت پایین ضربه زدن یعنی بازداشتن دیگران از کاری. این عمل میتواند نشاندهنده پرخاش در بحثها باشد.
• مشتی برای دعوا یا پیروزی: مشت پرت کردن به طرف یکی میتواند به معنی تعرض به او باشد یا دعوت به دعوا. مشت را به سمت بالا بردن و ضربه زدن به هوا به معنی پیروزمندی است.
• دستهای پوشاننده:
وقتی نخواهیم چیزی را بشنویم گوشمان را میگیریم وقتی نمیخواهیم ببینیم جلوی چشمان را میگیریم و وقتی میخواهیم حرفی بزنیم ولی مانعی وجود دارد جلوی دهانمان را میگیریم. وقتی موقع حرفزدن جلوی دهان را بگیریم به معنی دروغ گفتن میتواند باشد همچنین به معنی این است که از حرفمان مطمئن نیستیم. وقتی با دست روی قلبمان را میگیریم ممکن است نشاندهنده حمله قلبی باشد. گاهی با یک دست، دست دیگرمان را که مشت شده و تحت هیجان است را میپوشانیم.
• دستهای رو:
دست باز و کشیده شده به سمت جلو به این معنی است که میخواهیم چیزی را به کسی بدهیم. یا نشاندهنده این است که چیزی برای مخفی کردن نداشتهاید و شما همین هستید که نشان دادهاید.
• دستهای درخواستگر:
اگر کف دست بالا باشد و دست را جلو ببریم. به معنی طلب کردن صدقه است. اگر دست را 45 درجه باز کنیم و کف دست به سمت بالا باشد و سپس دستمان را به طرف جلو بکشیم یعنی از شخصی میخواهیم جلوتر بیاید. اگر کف دستمان را به هم بچسبانیم، شبیه دعا کردن مسیحیها و جلو ببریم یعنی از کسی خواهش میکنیم که به ما صدمه نزد.
• دستهای بهم ساییده:
به این معنی است که فرد از چیزی خوشحال است. اگر ساییدن به آهستگی و همراه با فکر کردن و لبخند باشد، به این معنی است که فرد در فکر حیلهای است و از سود آن خوشحال است. ساییدن صورت و مشخصا چانه به معنی فکر کردن سنجیده و تصمیمگیری است. وقتی قسمتی از بدن جراحت دیده است یا اینکه تحت تنش است.
• دستهای متفكر:
وقتی انگشتها مثل مناره به هم پرس میشوند ممکن است بعضی از انگشتها درون هم پیچیده و بعضی از آنها به شکل مناره به هم متصل باشند. به معنی فکر کردن سنجیدن و تصمیم گرفتن است. گوش دادن به صحبتهای دیگری و فکر کردن به آنها. اگر انگشت میانی به سر تکیه داده شود یا اینکه به دهان برود یعنی دارم فکر میکنم و آمادگی صحبت کردن را ندارم
• دستهای پیشتیبان:
وقتی دست را تکیهگاه و پشتیبان سر قرار میدهیم و سر را به آن تکیه میدهیم و آرنجها روی میز است، نشان دهنده این است که شخص خوابش میآید یا وقتی دست خیلی به آرامی سر را نگه داشته است و با انگشتها چانه را لمس میکنیم و به فرد روبهرو نگاه میکنیم به این معنی است که به صورت من نگاه کن آیا زیبا نیست؟ و حالتی اغواکننده است. همچنین اگر سر به دست تکیه داده باشد یعنی شخص کسلتر است. اگر شخص به موضوع علاقهمند باشد سرش را کمتر تکیه میدهد.
• دستهای پنهان:
دست به معنی ارتباط برقرارکردن است و پنهان کردن آن نشاندهنده عدم علاقه به ارتباط و همکاری است. همچنین نشاندهنده این است که شخص نمیخواهد حرف بزند چون میخواهد گوش دهد. همچنین میتواند نشاندهنده احساس آرامش و اینکه نیازی به حرف زدن نیست باشد.
• دستهای نوازشگر:
لمس کردن میتواند تایید کردن خود باشد یعنی من اینجا هستم من واقعی هستم و من خوبم و این حالتی است به معنی کاهش دادن نگرانیها از دنیای بیرونی و دنیای درون. در لحظات احساسی مثل نوازش کردن فرزند هم به معنی مهربانی و عشق است. میتواند به معنی تنبیه هم باشد مثل سیلی زدن. یا به معنی اثبات دوستی وقتی شانههای کسی را لمس میکنیم یعنی به او قدرت و اختیار میدهیم و وقتی بازوی او را لمس میکنیم یعنی با او احساس همدردی میکنیم.
• دستهای پرستشگر:
وقتی دست به لباس خود میکشیم یعنی اینکه خودمان را جذابتر میکنیم علامت میفرستیم که «آیا من زیبا نیستم؟» و همچنین یعنی مرا دوست داشته باش. وقتی با انگشت مثلا ذرهای را از روی لباس فردی پرت میکنیم به معنی عدم تایید اوست.
«هوس» یکی از مهمترین، و در عین حال خطرناک ترین پایه های ازدواج است.
«هوس» را نباید با لذت های مشروع جنسی که انگیزه فطری ازدواج است اشتباه کرد شک نیست که اکثریت قریب باتفاق جوانان در ازدواج «لذت جنسی» می جویند و به حکم فطرت و آفرینش که چنان غریزه نیرومندی در آنها آفریده، چنان حقی را هم دارند.
اما هوس چیزی بالاتر از این است.
«هوس» یک سلسله خیالات خام و محاسبات غلط و غیر عاقلانه است که با نوسانات بی رویه و کامجویی های شیطنت آمیز و حیوانی آمیخته است.
تکیه گاه هوس ارزش های زودگذر و ناپایدار و احیاناً کودکانه یا احمقانه است.
ازدواج هایی که بر اساس هوس چیده می شود غالباً به جدایی می انجامد، زیرا ضامن بقای آن گاهی چیزهایی است به ناپایداری یک حباب روی آب، یا یک برق آسمان!
ازدواج های هوسی نشانه های فراوانی دارد:
مجلات هوسی پر است از این ازدواج های هوسی.الگوی این ازدواج ها گاهی فیلم های سینما، و گاهی ازدواج ها و طلاق های خواننده ها و هنرپیشه ها می باشد.
غافل از این که این «کاسب کارها»! برای سر و سامان دادن به کسب و کار خود، و آجر نشدن نانشان، باید هر چند روز، کار تازه ای انجام دهند که اسم آنها در زبان ها بیفتد، و به همین جهت مجبورند یک روز ازدواج و روز دیگر طلاق بگیرند، تا عکس و تفصیلات این جدایی، و آن اتّصال زینت بخش صفحات جراید بازاری گردد و موج تازه و رونق جدیدی به کسب و کارشان بیفتد.
ازدواج هایی که بر اساس هوس چیده می شود غالباً به جدایی می انجامد، زیرا ضامن بقای آن گاهی چیزهایی است به ناپایداری یک حباب روی آب، یا یک برق آسمان!
این را نیز می دانیم که صحنه ها و چهره های سینمایی جز یک مشت صحنه های ساختگی، و چهره های گریم کرده چیزی نیست، و در آن سوی چهره ها چهره های دیگری وجود دارد.
امّا هوسبازان بی مطالعه همه اینها را جدی گرفته، و شالوده زندگی خود را روی این «سراب ها» و «حباب ها» می نهند و به دنبال آن هزار گونه ناراحتی خود و ناراحت کردن دیگران، هزار گونه دربه دری خود و دربه در کردن دیگران به کفّاره این هوس های زودگذر فراهم می سازند.
نمونه دیگری از این ازدواج های هوسی آن است که به خاطر فلان ژست و ادا در کنار دریا، و مثلا ابراز احساس بموقع در هنگام مشاهده فلان مسابقه ورزشی و مانند آن صورت می گیرد.
هوس ازدواج با فوتبال!
اخیراً خبر جالب و در عین حال تأسف آوری در جراید به چشم می خورد:
زنی از دست همسرش به دادگاه شکایت کرده که شوهرم شیفته مسابقات فوتبال است و تا سرحدّ عشق به آن مهر می ورزد، هر مسابقه در هر کجا تشکیل شود نخستین مشتری پروپا قرص آن، اوست، فرضاً این توفیق نصیب او نشود که مسابقه فوتبال را در محل تشکیل مسابقه ببیند باید به هر قیمتی هست پای تلویزیون بنشیند و یا به صدای گوینده رادیو گوش کند.
مخصوصاً به هنگام تماشای مسابقات روی شیشه تلویزیون همه چیز حتی شام و خواب و زن و فرزند خود را فراموش می کند او میل دارد تمام سخن از فوتبال در میان باشد، و نه چیز دیگر.
با این که خودش پا به توپ نمی زند قسمت زیادی از پول های خود را روی شرط بندی فوتبال از دست می دهد گاهی هم مقروض می شود!
ای کاش این عاشق فوتبال با خود «فوتبال» ازدواج می کرد نه با من.من از این زندگی خسته شده ام و دارم خفه می شوم.ولی این خانم که اکنون از همسرش یک بچه دارد نمی داند که اصلا همسرش او را به خاطر فوتبال گرفته است!
چه این که خودش اعتراف می کند به تماشای یک مسابقه فوتبال رفته بودم، و به هنگامی که برای بازیکنان یک تیم ابراز احساسات می کردم این جوان هم برای همان ها ابراز احساسات داشت و از همان جا با او آشنا شدم، و پایه ازدواج ما به این ترتیب ریخته شد، گویا قدر مشترک روحی آنها همین ابراز احساسات به فلان دسته بازیکنان بوده است!
می دانید شوهر او در برابر این شکایت چه گفت؟گفت: من این طورم که می بینی می خواهی بمان و تحمل کن، نمی خواهی راهت را بگیر و برو!
ازدواج های کاغذی!
دیگر از نمونه های ازدواج های هوسی ازدواج هایی است که از صفحات مجلات و جراید هوسی شروع می شود.
مثلا فلان آقا در مجله در صفحه مخصوص آگهی های ازدواج می خواند:«دوشیزه ای هستم ?? ساله! قد… سانتیمتر،درآمد… تومان در ماه، علاقه مند به موسیقی و گردش و تفریح و پیک نیک! خواهان ازدواج با مردی سبزه و گندم گون که طول قامتش… سانتی متر و خوش تیپ و خوش آهنگ و خوش برخورد و خوش رو و خوش حرف باشد، درآمد مطرح نیست، هر چه آید خوش آید!…»
این آگهی آبدار توجه او را به خود جلب می کند و چون هم خود را واجد شرایط می بیند و هم طرف را، از طریق دفتر همان مجله – با حفظ حق دلالی – با او تماس می گیرد و طرح این ازدواج میمون با وساطت همان مجله صورت می گیرد.
پیشوایان بزرگ ما بیش از هر چیز روی مزایای روحی و فکری و اخلاقی دو همسر تکیه کرده اند، به همین دلیل توجه به تربیت خانوادگی، اصالت، روح فداکاری، محبّت و صمیمیت پاکدامنی و نجابت، ایمان و تقوا را از هر چیز لازم ترشمرده اند.
ولی همین که آبها از آسیاب فرو ریخت! و کمی به خود آمدند در فکر فرو می روند که مگر می خواستند تیرآهن و الوار خریداری کنند که تنها با طول و عرض و قامت و کمر و لباس قناعت کردند و صفات انسانی که ضامن اصلی وفاداری و بقای ازدواج است همه را فراموش نمودند.
ولی چون هیچ یک از این صفات در متن عقد شرط نشده و نه جزء شرایط خارج عقد بوده و فقدان آنها لطمه ای به صحت ازدواج نمی زند ناچار با اندازه گیری دقیق طول قامت و دور کمر و ران ها و کم و زیاد بودن – ولو به اندازه یک سانتیمتر! – دستاویز مناسبی برای جدایی پیدا می کنند و سند این ازدواج کاغذی را از هم پاره کرده، دور می ریزند و تا مدّت ها در زیر بار عواقب و گرفتاری ها و بدهکاری های آن خواهند بود.
بعضی از ازدواج ها مخلوطی است از «هوس» و «تجارت» و طبعاً جامع عیوب و بدبختی های هر دو است، و از آن بالاتر ازدواج های سیاسی است، و چه بهتر که سر بی درد خود را به درد نیاوریم و سربسته بگذاریم و بگذریم.
پیشوایان بزرگ ما بیش از هر چیز روی مزایای روحی و فکری و اخلاقی دو همسر تکیه کرده اند، به همین دلیل توجه به تربیت خانوادگی، اصالت، روح فداکاری، محبّت و صمیمیت پاکدامنی و نجابت، ایمان و تقوا را از هر چیز لازم تر شمرده اند.
روزی پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم) ما به یاران خود فرمود: «از گیاهان خوش آب و رنگی که در نقاط متعفن و آلوده می روید بپرهیزید»!
یاران عرض کردند: منظور شما از چنین گیاهان چیست؟
فرمود: منظورم زنان خوش آب و رنگی است که در محیط های ناپاک و خانواده های آلوده پرورش یافته اند (و فاقد امتیازات اخلاقی هستند).
بعضیها معتقدند انسان بدون عشق نمیتواند به زندگی ادامه دهد و دائما احساس میکند یک چیز کم دارد. نقطه عطف عشق در جامعه ما ازدواج است.
روز به روز از تعداد ازدواجهای اجباری کاسته شده و دختر و پسر، خودشان تصمیم به ازدواج با هم میگیرند. در چنین شرایطی وجود عشق و محبت بین طرفین، یکی از عوامل مهم و تعیینکننده در این تصمیم است. پس میتوان به این نتیجه رسید که تقریبا تمام ازدواجهای امروزی با عشق آغاز میشود. اما مهم، سرنوشت این عشق است که به کجا کشیده خواهد شد و چه بلایی سر آن میآید و در زندگی زناشویی بعد از ازدواج چه نشانههایی از آن باقی میماند.
برای آن که بتوانیم به کسی محبت کنیم ابتدا باید دیدگاه طرف مقابل را درباره محبت کردن بدانیم، این کار را باید قبل از ازدواج انجام دهیم تا ببینیم آیا کسی را که میخواهیم به عنوان همسر انتخاب کنیم با روحیات ما همخوانی دارد یا خیر؟
برای یافتن این دیدگاه باید این سوال را از خود و طرف مقابلتان بپرسید که به نظر شما اگر کسی شما را دوست داشته باشد چگونه باید آن را ابراز کند و به تعبیری دیگر مظاهر محبت و عشق چیست؟
در جواب این سوال، دیدگاه همه راجع به محبت معلوم میشود. بعضیها محبت را بیشتر در مادیات میبینند مثلا از گرفتن یک کادوی گرانقیمت میفهمند که کسی دوستشان دارد. بعضیها گفتار عاشقانه را دوست دارند و میخواهند کسی که دوستشان دارد دائما به آنها ابراز علاقه کلامی کند و بسیاری از نمودهای دیگر محبت و عشق ورزیدن که بر اساس سلیقه و شخصیتهای متفاوت، متغیرند.
پیدا کردن این ترجیحات در خود و طرف مقابل، به ما این امکان را میدهد که محبت خود را آن طور که میخواهیم به همسرمان ابراز کنیم و نتیجه مطلوبی بگیریم.
وقتی کسی را دوست داریم، تنها با گفتن "دوستت دارم" نمیتوانیم به او ثابت کنیم که حقیقتا دوستش داریم. عشق و محبت، احساسی است که در ما نسبت به کسی به دلایل مختلفی ایجاد میشود.
وقتی کسی را دوست داریم به خاطر این دوست داشتن خیلی کارها میکنیم و خیلی از رفتارها را انجام نمیدهیم :
1- به او دروغ نمیگوییم
دروغ گفتن و هر نوع پنهان کاری نسبت به شخصی که دوستش دارید نه تنها حس اعتماد طرفین را از بین خواهد برد بلکه تداومی را برای ابراز دوستی در پی نخواهد داشت. چرا که در یک ارتباط زناشویی توام با عشق و محبت تنها راستی و صداقت است که بنیان تمام رفتارهای منجر به پذیرش متقابل را بوجود می آورد.
2- غرورش را نمیشکنیم
گاهی وقت ها شکستن غرور شاید برای رسیدن به خیلی چیزها خوب باشه ولی نه به این شکل که صراحتا برای طرف مقابل بکار ببرید. چون این کار یکنوع خورد کردن شخصیت و ایجاد تنشی را در پی خواهد داشت که شاید در یک زمان کوتاه جبران اینکار چندان هم ساده نباشد.
3- به خانوادهاش و کسانی که دوست دارد احترام میگذاریم
همسر شما از دل یک خانواده آمده است که اگر آن خانواده نبود، همسر شما نیز امروز در کنار شما نبود، پس به خاطر وجود همسرتان که دوستش دارید باید از خانوادهاش سپاسگزار باشید و به خاطر وی به آنها احترام بگذارید و مطمئن باشید که همسر شما قدردان این احترام خواهد بود.
4 او را به باد نقدهای بیرحمانه نخواهیم گرفت
این به معنی تایید همه جانبه همسرتان نیست چون هر کسی ایراداتی دارد، اما اگر کسی بخواهد همیشه تنها ایرادات شما را بگوید قطعا خسته خواهید شد. همیشه نقاط مثبت را در کنار نقاط منفی ببینید تا به همسرتان احساس ارزشمند بودن بدهید و از بهانه گیری و ایرادهای بیخود بپرهیزید.
5- با او لجبازی نمیکنیم
وقتی همسرتان را دوست داشته باشید در برابر خواستهها و رفتار او موضع گیری و لجبازی نمیکنید.
6- وقتی اشتباهی در قبال همسر خود مرتکب میشویم براحتی و بدون قید و شرط از او عذرخواهی میکنیم
اشتباه کردن در زندگی، اجتناب ناپذیر است و یکی از راههای برطرف کردن اثرات این اشتباه در ذهن طرف مقابل، عذرخواهی است که این عمل در برابر کسی که دوستش دارید باید برایتان بسیار راحت باشد چرا که غرور در برابر معشوق جایی ندارد.
7- او را در کارها و تصمیماتمان دخیل میکنیم
وقتی همسرتان را دوست داشته باشید همیشه میخواهید نظر او را راجع به همه چیز جویا شوید و کاری کنید که او را خوشحال میکند، پس همیشه با او مشورت میکنید و تصمیمات خود را به تنهایی نمیگیرید.
8 اگر مخالفتی با او داریم با آرامش قانعش میکنیم
اختلاف نظر هم در زندگی زناشویی اجتناب ناپذیر است اما برخورد همسران در این اختلاف نظرها میتواند آن را مشکل ساز و یا سازنده کند. پس اگر همسرتان را دوست داشته باشید با آرامش با او سخن میگویید و دلیل مخالفتتان را روشن و واضح برایش توضیح میدهید و آنگاه میتوانید قانعش کنید.
9- به او در کارهایش کمک میکنیم
زن و مرد باید در همه چیز با هم همکاری داشته باشند. درست است که این دو، در زندگی وظایف مشخصی دارند اما امروزه این مرزها کمرنگ شده و زن و مرد در بیرون و داخل خانه در همه چیز همکاری میکنند. پس به راحتی میتوان این کمک کردن را در زندگی امروزه معنی کرد.
10- اگر گاهی حوصله ندارد و غمگین است به او کمک میکنیم
اگر همسرتان غمگین یا عصبانی یا بیحوصله است اگر دوستش داشته باشید تمام تلاشتان را میکنید که این احساس منفی را از او دور کنید یا اگر لازم باشد به او فرصت دهید تا بتواند به حالت عادی برگردد نه اینکه بیشتر به او خرده بگیرید و او را ناراحتتر کنید. گاهی آرامش داشتن در برابر کسی که عصبانی است او را بیشتر عصبانی میکند. اگر همسرتان را عصبانی کردید با آرامش بی موقع خود، او را عصبانیتر نکنید چرا که او فکر میکند آنقدر برایش ارزش ندارید که وقتی ناراحت است عین خیالتان نیست.
11- میتوانیم به راحتی اشتباهات او را ببخشیم و فراموش کنیم
درست است که بعضی اشتباهات بخشودنی نیست اما تعداد آنها بسیار کم است و معمولا در زندگی اشتباهات کوچکی پیش میآید که میتوان با محبت از آنها گذشت و با صحبتهای منطقی، از بروز دوباره آن جلوگیری کرد.
12- از اینکه در کنارش هستیم خوشحالیم و نمیخواهیم از کنارش فرار کنیم
بعضی از زن و شوهرها دائما میخواهند از هم فرار کنند و تنها باشند و یا وقت خود را با دیگران بگذرانند. درست است که ممکن است گاهی انسان، به تنهایی و خلوت کردن نیاز پیدا کند اما طبیعتا در اکثر اوقات از اینکه در کنار فردی که دوستش دارید هستید لذت میبرید و میشود این خوشحالی و لذت را نشان دهید تا همسرتان بداند که در کنارش خوشحالید.
13- با لذت، گذشت خواهیم کرد و تمام چیزهای خوب را برای همسرمان میخواهیم
این گذشت به معنی نادیده گرفتن خودتان نیست بلکه وقتی کسی را دوست دارید اول به او میاندیشید و بعد به خودتان.
14- در جملههایمان کمتر از "من" استفاده میکنیم و بیشتر از او و خوبیهایش میگوییم
با کاربرد این روش در واقع کارهایی که خودمان از همسرمان انتظار داریم میتواند فهرست خوبی از این دسته باشد.
1) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”، به این میگن بازاریابی مستقیم
۲) شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه: ” اون پسر ثروتمندیه، باهاش ازدواج کن”، به این می گن تبلیغات
۳) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین:”من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”، به این میگن بازاریابی تلفنی
۴) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین: ” در هر حال، من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج می کنی؟”، به این میگن روابط عمومی
۵) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه: “شما پسر ثروتمندی هستی، با من ازدواج می کنی؟”، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری
۶) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه، به این میگن پس زدگی توسط مشتری
۷) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن” و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا
۸) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که حرفی بزنین، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن” به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا
۹) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که بگین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن” ، همسرتون پیداش میشه، به این میگن منع ورود به بازار
۱۳- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. سعی می کنید به ش کم محلی کنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو می گیره و با هم می رن سان فرانسیسکو. به این می گن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.
۱۴- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ به ش می دید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه، چون شدیداً استقلالیه. به این می گن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.
۱۵- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ امّا اون پیشنهادِ شما رو قبول نمی کنه، چون که زندگیِ خوبی در کنارِ دوستِ دخترِ عزیزش داره! به این می گن حق همیشه با مشتری است.
۱۶- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ در همین لحظه ناگهان موبایلتون زنگ می زنه و شما تهدید به مرگ می شید شما هم دمتون رو میذارید روی کولتون و میرید به این میگن ناتوانی در ورود به بازار
۱۷- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه
به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.
۱۸- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.
۱۹- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می کنید و به سمت دختر جدید می رید. به این میگن چشمچرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.
۲۰- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه، شما که بادیدن چهره ۶۰ ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافید به این میگن بدبیاری یا خطای بازار
۲۱- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. به جایِ این که جلو برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ به مادرتون می گید که با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره. به این می گن بازاریابی سنتی.
۲۲- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اون هم با دوست اش صحبت می کنه و در موردِ شما توضیح می ده و شما با هردوی اونا ازدواج می کنید. به این می گن بازاریابی دهان به دهان!
۲۳- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، و می خوام کاری کنم که شما در مدتِ کوتاهی به آرزوهاتون برسید. سیستمِ کار به این شکله که شما با من ازدواج می کنید، بعد دوستان و آشنایانِ خودتون رو هم تشویق به این کار می کنید. به ازای هر سه نفر چپ، سه نفر راست که با من ازدواج کنن، شما می تونید … سهم بیشتری از ثروت من ببرین به این می گن «بازاریابی شبکه ای».
۲۴- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن با توجه به جریانات اخیر ما می تونیم n تا بچه داشته باشیم»؛ اونهم که شدیدا عاشق بچه است موافقت می کنه و با هم یک مهد کودک راه می اندازید. به این میگن توجه به علاقمندی های بازار
۲۵- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اون هم می پرسه اگر با تو ازدواج کنم چند تا بچه می خواهی؟ شما می گید هرچی بیشتر بهتر تازگی آزاد اعلام شده و تا ۵۰ میلیون جا داریم!!! اما طرف چشمهاش سیاهی می ره و روی زمین ولو میشه. به این میگن نقص در مدیریت رشد بازار.
۲۶- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم موافقت می کنه به شرط اینکه ازش بچه نخواهید. شما که عاشق بچه هستید آنهم بیشتر از دوتا بهتون بر می خوره و به توافق نمی رسید. به این میگن فقدان تفاهم در عرضه و تقاضا
۲۷- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم موافقت می کنه اما از شما بیش از دوبچه می خواهد. شما قادر به انجام این کار نبوده و مخالفت می کنید. به این میگن محدودیت تولید.
۲۸- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم موافقت می کنه اما به شما تذکر می ده که بیش از دو بچه دارد. شما هم جا خورده و پا پس می کشید. به این میگن استهلاک در مواد اولیه!
۲۹-شما در یک مهمانی، دو دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازشون خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کنید بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم »؛ اون هم نگاهی به چشمهای شما میکنه و میگه اینجا که جز من دختر دیگه ای نیست! بعداش هم هیچی نشده سر من هوو می خوای بیاری!به این میگن نقص کالا در بازار
۳۰- شما در یک مهمانی، دخترِهای بسیار زیبایِ فراوانی رو می بینید و ازشون خوش تون می آد. سرگردان می شید که جلو کدوم برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم»؛ به این میگن فقدان استراتژی در بازار
روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یك آكواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشهاى در وسط آكواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود..
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمىداد.
او براى شکارماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی كه وجود داشت برخورد مىکرد، همان دیوار شیشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است!
اگر ممکنی را محال فرض کنیم برای اراده ی ما اون ممکن محال میگردد
مخالفت به جا و مخالفت بیجا ! امیدوارم با خوندن این مطلب به بهترین نتیجه برسیم
زمانی که والدین شما با ازدواج با فرد مورد نظرتان مخالف هستند، روابط شما و آنها تحت تاثیر قرار گرفته و تخریب میشود. در این شرایط بایدها و نبایدهایی وجود دارد که باید به آنها توجه کنید:
- با والدین خود صادق باشید و دلایل خود را برای انتخاب آن فرد بیان کنید. و فرصتی را برای آشنایی آنها با فرد مورد نظرتان فراهم آورید.
- یادتان باشد که اگر چه از حرفهایی که پدر و مادر شما راجع به فرد انتخابی شما میزنند، ناراحت میشوید، اما باز هم به صحبتهای آنها گوش بدهید. شنیدن حرفهای آنها به این معنی نیست که با آنها هم عقیده هستید. اما در عین حال وقت گذاشتن برای این کار می تواند ذهن شما را روشن تر کند و دل خانواده تان را آرام تر.
مطالعات نشان میدهند که مخالفت خانواده با ازدواج فرزند، بی اعتمادی،
انتقاد و کشمکشی ایجاد می کند که به سادگی قابل حل نیست. بنابراین
با یک مشاور ازدواج مشورت کنید
- اگر کم سن و سال هستید و یا والدینتان شما را کم سن تر از آنچه هستید تصور می کنند، باید احساس نارضایتی پدر و مادر خود را درک کنید. سعی کنید خواستههای آنها را مورد توجه قرار دهید و با آنها مشورت کنید. اگر شما و آن فرد واقعا یکدیگر را دوست دارید و از صلاحیت هم مطمئنید، مدتی منتظر بمانید تا والدینتان کم کم به بلوغ شما ایمان بیاورند و موانع از سر راه شما کنار بروند. در این دوران فراموش نکنید که باید بیش از گذشته خودی نشان بدهید و ثابت کنید که بزرگ شده اید و از پس زندگی تان بر می آیید.
- می توانید در کلاسهای آمادگی ازدواج شرکت کنید. این موضوع در رفع ترس والدین شما از ازدواج زود هنگام، یا دلایل اشتباه مؤثر است و می تواند به آنها آمادگی دهد که دارید خود را برای رویارویی با یک زندگی واقعی آماده می کنید.
هرگز اجازه ندهید که همسر آینده تان باعث جدایی شما از پدر و مادرتان شود. بدانید که جدایی شما از دوستان و خانوادهتان علامت خطری در ازدواج شما است
- اگر به دلیل حمایت نشدن از سوی خانواده نگرانید یا ذره ای احتمال می دهید که فرد مورد نظرتان واقعا همانی که شما فکر می کنید نباشد، برای جایگاه دادن به او نزد خانواده تلاش بیش از حد نکنید و ازدواج خود را کمی به تاخیر بیاندازید. بگذارید زمان به شما و خانواده تان در مورد فردی که در نظر دارید، شناخت بدهد.
جایی در مغز شما قرار دارد که سالهاست در آن بذرهای موفقیت خفتهاند و حال آنکه اگر این بذرها را در مغز خود فعال کنید با قدرت رشد خود میتوانند شما را به اوج برسانند.
اشتباه زندگی
همه اشتباه میکنیم. تصمیمات غلط؛ انتخابهای نابجا؛ اعمال نسنجیده. در طول زندگیمان سعی و خطا میکنیم و درسهای جدید یاد میگیریم. اشتباه همیشه اثر بد خودش را در زندگی آدم میگذاره و ازش راه فراری هم نیست.
اثرات بد خیلی از اشتباهات را میشود بمرور زمان و با تلاش زیاد پاک کرد ولی بعضی از اشتباهات هستند که مسیر زندگی آدم را آنچنان تغییر می دهند که اصلاح آنها دیگر به راحتی امکانپذیر نیست.
بزرگترین اشتباهی که یک نفر ممکن است در زندگی خودش انجام بدهد چیست؟
تکرار خطا ، خطایی بزرگتر است
این موضوع از آنجایی حائز اهمیت است که عدم توجه به این بحران! و صرف زمان برای مطالعه اشتباهاتی که انسانها برای رسیدن به موفقیت مرتکب شدهاند، باعث کاهش کیفیت روابط فردی و اجتماعی انسانها در آینده خواهد شد و زندگی معنوی و اجتماعی او را با خطرات جدی رو به رو مینماید.
امروزه خردمندان جوامع به این باور رسیدهاند که تامین سعادت و خوشبختی انسان تنها با کمک پیشرفتهای علمی میسر نبوده و تحقق کامل این هدف تنها به افزایش معنویات در زندگی بستگی دارد. هر چند که خداوند متعال هیچ وقت انسان را در پیمودن راه زندگی در این دنیا تنها نگذاشته و جوامع انسانی را با فرستادن پیامبران و امامان مورد رحمت و هدایت خود قرار داده است.
اما تعدادی از انسانها با گمراه کردن دیگران هیچ وقت اجازه ندادند که عظمت الهی هدایتگر زندگی انسانهایی باشد که در تلاش برای رسیدن به موفقیت بوده یا هستند و در این بین تنها انسانهای معدودی توانستهاند به نسبت استعداد و دریافت خود به درجهای از کمال برسند.
به نظر میرسد که قرن بیست و یکم ، قرنی باشد که انسانها در آن گرایش بیشتری در مسیر معنویات و اخلاقیات از خود نشان داده و از معنویت به عنوان آخرین سلاح بشریت برای بازگرداندن انسان به مدار اصلی انسانیت خویش استفاده نمایند. برای روشنتر شدن موضوع بیایید نگاهی به تعدادی از اشتباهاتی که انسانها در طول تاریخ برای رسیدن به موفقیت مرتکب شده و میشوند داشته باشیم و این گونه تصمیم بگیریم که نه تنها آنها را تکرار نکنیم.
خوشبختی به قیمت بدبختی دیگران
قرنهاست که بشر دچار توهم غم انگیزی در زمینه رسیدن به قدرت شده و همین توهم باعث بروز نبردهای خونین و بیعدالتیهای فراوانی در سراسر جهان شده است. توهم این است که تعدادی از انسانها فکر کرده و میکنند که میتوانند از ضرر و بدبختی دیگران به خوشبختی برسند، به همین دلیل در جست و جوی راههایی برای سوءاستفاده و اغوای دیگران بوده اند. این مشکلی است که هنوز دست از گریبان تعدادی از انسانهای تشنه قدرت و موفقیت برنداشته است.
بسیاری از مردم احساس میکنند که میتوانند با خراب کردن دیگران به موفقیت برسند. یک ضربالمثل قدیمی میگوید «دو راه برای داشتن بلندترین ساختمان در شهر وجود دارد. یکی این است که تمام ساختمانهای بلند شهر را خراب کنی و دوم این است که روی ساختمان خودت کار کنی و آن را بلندتر کنی.» این مطلب دقیقا در مورد مسائل سیاسی ، اقتصادی و زندگی شخصی تک تک انسانها نیز صادق است.
نگرانی از مسائلی که خارج از کنترل شماست
نگرانی از مسائل خاصی که با گذر زمان حل میشود، فقط نیروی انسان را هدر میدهد. خداوند گاه معجزات خود را در مکانهای باور نکردنی و به دست افرادی دور از انتظار و در زمان هایی غیرقابل تصور به انجام میرساند. زندگی نیز ما را دقیقا به آن طرف راهنمایی میکند، اما از راههایی که انتظارش را نداریم.
ظاهرا مردم در دنیای قدیم نیز انرژی فراوانی را صرف نگرانی در مورد اموری میکردند که خارج از کنترل آنها بوده است.
اول اینکه بیمعنی است در مورد چیزی نگران باشی که کنترلی بر آن نداری، زیرا اگر تو بر آن کنترلی نداری معنی ندارد که در مورد آن نگران باشی.
دوم اینکه این هم بیمعنی است که در مورد چیزهایی که بر آن کنترل داری نگران باشی، زیرا اگر واقعا کنترل داری نگرانی معنا ندارد.
مردها میتوانند به روشهای گوناگون وبیآنکه زحمت فراوانی به خود بدهند توجه همسرانشان را جلب کنند و به بار عاطفی زندگی زناشویی خود بیفزایند. اغلب مردها این رامیدانند اما زحمت آن را به خود نمیدهند.
زن برای اینکه احساس کند شوهرش اورا دوست دارد باید از ناحیه همسرشبارها مورد محبت قرار گیرد. یک یا دوبار ابراز محبت هر اندازه هم که مهمباشد نمیتواند برای زن رضایت بخشباشد. زن از نظر روحی و عاطفیاحتیاج به توجه و محبت دارد مردان باانجام کارهای کوچک و جزئیمیتوانند این نیاز را برآورده سازند اگرزن مورد مهر و محبت شوهر قراربگیرد نسبت به شوهرش نیز محبتبیشتری میکند و در نتیجه مرد تدریجاخود را موجودی قدرتمند و موثرمیبیند، زیرا عشق و علاقه و توجهی راکه به آن احتیاج دارد دریافت میکند.در این شرایط زن و شوهر هر دو بهخواستههای خود میرسند و از زندگیراضی خواهند بود.
چند اقدام جزیی که مردانمیتوانند از آن برای جلبعلاقه همسرانشان استفادهکنند:
۱ – وقتی به خانه برمی گردید قبل ازهر کار او را بیابید. از او دربارهکارهایی که در طی روز انجام دادهسوالهایی مشخص بکنید مثلا بپرسید آیا امروز به پزشکی که قرار بودمراجعه کنی مراجعه کردی؟
۲ – مدت ۲۰ دقیقه با او وقت صرفکنید; در این زمان از خواندن روزنامهو یا انجام کارهایی که حواس شما را بهآن معطوف کند خودداری کنید.
۳ – به مناسبتهای ویژه و گهگاه بدوندلیل مشخص به او شاخه گلی هدیهکنید.
۴ – از حالت چهره و طرز لباسپوشیدنش تعریف کنید.
۵ – اگر ناراحت است به احساساتشبها بدهید.
۶ – وقتی خسته است به او کمک کنید.
۷ – اگر میبینید دیر به منزل میرسیدبه او تلفن کنید و دیر آمدنتان را به اواطلاع دهید.
۸ – اگر احساساتش جریحه دار شده بااو همدردی کنید. به او بگویید پمتأسفمکه ناراحت هستیپ بعد سکوت کنید،بگذارید بداند که حال او را درکمیکنید.
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید:
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه باشه!!! میگم ...
چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره
عشق خام و ناقص میگه: من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
ولی عشق كامل و پخته میگه: بهت نیاز دارم چون دوست دارم
"سرنوشت تعیین میكنه كه چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حكم می كنه كه چه شخصی در قلبت بمونه .
قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : دیدوبازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و....
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مرد ها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر وگوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : تعطیلات رفتن به دیزن و اسکی
بعد از ازدواج : تعطیلات شست وشوی خانه ولباس
نتیجه اخلاقی : پر شدن اوقات فراغت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : نوشتن کتاب شعر و رمان
بعد از ازدواج : نوشتن داستان پرنده در قفس
نتیجه اخلاقی : شهرت باد آورده
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : صحبت تلفنی بی محاسبه زمان
بعد از ازدواج : اتهام به پر حرفی حتی برای 10 دقیقه
نتیجه اخلاقی : حفظ عضلات صورت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : درحسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل
انتخاب موفقیت آمیز همسر مستلزم عوامل بسیاری است که پیش زمینه همه آنها شناخت است. این شناخت از یک آشنایی اولیه شروع می شود و با گذراندن دوره خواستگاری، تحقیق، نامزدی و تصمیمگیری نهایی ادامه پیدا می کند.
درباره این که دوران نامزدی باید به کسب شناخت از طرف مقابل شما اختصاص یابد یا دوران عقد،خیلی ها تردید دارند و تصمیم گیری در این زمینه را به فرهنگ خانوادگی شان واگذار می کنند. اما فکر می کنید درست ترین حالت چنین رسم و رسومی چیست؟
شاید بد نباشد ابتدا چند نکته را درباره اهمیت دوران نامزدی و عقد بخوانید و بعد خودتان در این باره قضاوت کنید.
1- عقد برای راحتی خیال: هنوز هم خانوادههایی هستند كه پس از انجام مرحله خواستگاری و انتخاب اولیه دختر و پسر، با حذف مرحله شناخت، مهر عقد دائم بر انتخاب اولیه ایشان زده و دوره نامزدی را تبدیل به دوره عقد میكنند. استدلال اینگونه خانوادهها چنین است: میخواهیم عقدشان كنیم خیالمان راحت شود؛ به بیان دیگر، تن سپردن به دوره آشنایی پیش از ازدواج فرزندان برای این پدر و مادرها اسباب ناراحتی خیال است.
از نتایج احتمالی این شتاب والدین برای رسیدن به آرامش آن است كه اگر انتخاب، اشتباه بود و ناهمخوانی و مشكلاتی در رابطه زوج وجود داشت با عقد زودهنگام، ناچار شوند به زندگی نامطلوب تن داده و یا درصورت از كف دادن طاقت، پس از سالها رنج و تحمل و مدارا بهدنبال طلاق رفته و تبعات و پیامدهای آن را پذیرا باشند؛ چنین است كه تعجیل برای رسیدن به آرامش خیال لزوماً ایشان را به هدف مطلوب نخواهد رساند.
از این رو بهتر است خانوادهها بعد از آشنایی اولیه اقدام به رفت و آمد خانوداگی كرده و در چارچوب شرع و عرف جامعه اجازه دهند دختر و پسر زیر نظر والدین با خصوصیات یكدیگر بیشتر آشنا شوند تا هم این آشنایی باعث كاهش تضادهای بعدی گردد و هم خانواده ها با رعایت عرف مرسوم راه آشنایی بیشتر را فراهم كنند.
انگیزهها و تمایلات احساسی و فرهنگی و شتاب برای عروس یا دامادكردن فرزند و نیز هراس از بههم خوردن نامزدی فضای تصمیمگیری عاقلانه را برای زوج جوان تنگ می کند
2- مقاومت در برابر حقیقت: گرچه خانوادهها پس از مراسم خواستگاری و انتخاب اولیه دختر و پسر، با معاشرت آنها برای شناخت بیشتر موافقت میكنند اما همیشه انصراف و پشیمانی ایشان از انتخاب را بهسادگی نمیپذیرند، غافل از آنكه پس از دوره شناخت با دوگزاره منطقی روبهرو هستیم كه یكی تایید و دیگری رد انتخاب است و دلیل منطقی وجود ندارد كه لزوما در انتظار تایید انتخاب باشیم، در حالی كه برخی انگیزههای احساسی و فرهنگی والدین را به انتظار تایید انتخاب مینشاند و پشیمانی فرزندشان از انتخاب را گونهای ناكامی و شكست میدانند؛ بهویژه اگر این پشیمانی (پشیمانی از انتخاب فرد خاص پس از دوره نامزدی) چندبار تكرار شود.
چه بسا همین انگیزهها و تمایلات احساسی و فرهنگی و شتاب برای عروس یا دامادكردن فرزند و نیز هراس از بههم خوردن نامزدی فضای تصمیمگیری عاقلانه را برای زوج جوان تنگ كند. چه خوب است اگر پدر و مادر پس از دوره شناخت به فرزند خود بگویند: اگر به انتخاب خود باور و اطمینان بیشتر یافتهای از انتخاب درست تو خوشحالیم و اگر از انتخاب خود پشیمان شدهای باز هم خوشحالیم كه به موقع متوجه مشكلات احتمالی شده و از یك زندگی مشترك ناموفق، بركنار ماندهای.
3- پخش اخبار: یكی از اشتباهات و عادات ناپسند فرهنگی برخی والدین آن است كه پیش از قطعی شدن مسئله انتخاب همسر، در حالیكه فرزندشان دوره شناخت نامزد را میگذراند دوست و فامیل را از انتخاب اولیه فرزندشان باخبر میسازند، همین امر سبب میشود كه اگر زن یا مرد جوان از انتخاب خود پشیمان شوند فضای مناسبی برای بیان آنچه در دل دارند، نیابند. گویا باید دلیل پشیمانی و نتایج شناخت نامزد را برای همه اطرافیان توضیح دهند.
قدری خودداری در بیان مسائل خصوصی خانواده و پرهیز از شتاب برای خبركردن دیگران از پیامد منفی رنج و فشار روحی برای فرزندان خواهد كاست.
گاه پیچیدگی و بزرگی این اشتباه در حدی است كه برخی خانوادهها شروع آشنایی و نامزدی زوج جوان را با یك مهمانی مفصل اعلام میكنند.
دوستی میگفت: پس از قدری معاشرت و شناخت نامزدم، از انتخاب خود پشیمان شده و خانواده را از پشیمانی و تغییر تصمیمم آگاه كردم، پس از آن از مادرم شنیدم: «نمیخوام چیه؟ من 200نفر را شام دادم!» سخن این مادر به خوبی نشانگر كاستیهایی است كه در آن حرف مردم، همچنان پیشتاز است و بر سعادت فرد ترجیح داده میشود.
مفیدتر است اگر در دوره شناخت نامزد، رفتار والدین، همواره به زوج نامزدشده نشان دهد كه بیش و پیش از هر چیز در انتظار نتیجه شناخت و تحقیق زوج از یكدیگر هستند
4- شتاب برای تداركات ازدواج: اگر هنگامیكه زوج نامزد شده در حال شناخت یكدیگر هستند، خانوادهها را در تدارك جشن و تهیه جهیزیه و گرفتن وام و... ببینند خود را در معرض یك عمل انجام شده مییابند و دوره نامزدی عملاً كاركرد واقعی و اصلی خودش (شناخت) را از دست داده و تبدیل به مقدمه ازدواج میشود. مفیدتر است اگر در دوره شناخت نامزد، رفتار والدین، همواره به زوج نامزدشده نشان دهد كه بیش و پیش از هر چیز در انتظار نتیجه شناخت و تحقیق زوج از یكدیگر هستند.
5- آسانگیری نابهجا: بارها شاهد بودهایم كه زن یا مرد جوان از برخی رفتار ناشایست نامزد و یا مشكلات ارتباطیاش با او نزد پدر و مادر شكایتمیبرد و از ایشان میشنود كه «خوب میشه.وقتی رفتید زیریكسقف درست میشه.»
روشن است كه نمیتوان در رؤیا و تخیل و آرمان خواهی مطلق زیست و توقع انسان كامل از همسر داشت اما هشدارهایی چون گرایش فرد به موادمخدر، وابستگیهای بسیار به خانواده، خسّت، عدمكنترل خشم، داشتن همنشینان ناشایست و تفاوتهای عمیق و وسیع فرهنگی و فردی و... مواردی نیست كه بهسادگی قابل چشم پوشی باشد و تنها زیر یك سقف رفتن مشكلی را حل نمیكند.
گاهی دیده شده كه برخی خانوادهها توقع دارند اختلالات روحی و مشكلات اخلاقی و رفتاری فرزندشان نیز با ازدواج برطرف شود! به بیان دیگر ازدواج را جایگزین مراجعه به روانپزشك و مشاور میدانند.
6- چشم پوشی از اهمیت مشاوره: به انتظار روزی هستیم كه افراد، با همان جدیت و باوری كه برای درمان مشكلات جسمی، به پزشكان متخصص مراجعه كرده و آماده پذیرش هر زحمت و هزینهای برای رسیدن به سلامت و بهبودی هستند، برای حل مسائل روحی و معنوی زندگی، مانند انتخاب همسر نیز مراجعه به روانشناس و مشاور را لازم بدانند.
7- نداشتن توانایی تفكیك مسائل: معاشرت محدود زن و مرد جوان در دوره نامزدی، گونهای وابستگی و تعلق خاطر ایجاد میكند (هر قدر هم كه برای خود تكرار كنند در دوره شناخت بهسر میبرند)این وابستگی و تعلق خاطر، زمانی دردسر ساز میشود كه زوج متوجه میشوند مشكلات جدی در رابطهشان دارند اما بهدلیل بندهای احساسی قادر به تصمیمگیری عاقلانه نیستند.
در این گونه شرایط برعهده والدین است كه فرزند را در تفكیك مسائل احساسی و عقلی یاری داده و به او یادآور شوند كه برای تن ندادن به زندگی فرسایشی و قربانی نشدن بهدلیل ازدواج اشتباه، باید دوره نقاهت روحی و احساسی و رنج دل كندن را تاب آورد.
8- به تأخیر انداختن آزمایشهای پزشكی: شایسته است انجام آزمایشهای پزشكی، پیش از آغاز مرحله شناخت مورد توجه قرار گیرد. گاه غفلت از این امر پیامدهای رنج آور و یا جبرانناپذیری را بهدنبال میآورد و آن زمانی است كه زوج جوان پس از اطمینان یافتن از هماهنگی و توافق فكری و فرهنگی و ایجاد وابستگی و باور به یكدیگر، نتیجه منفی آزمایش را مانع ازدواج خود میبینند.
ممکن است دانشمندان بتوانند با افزایش مواد شیمیایی در بدن عشق را در انسان به وجود بیاورند. همچنین این امید وجود دارد …
محققانی که روی «فیزیولوژی» عشق کار میکنند، میگویند این احساس ریشه در برخی هورمونهای بدن انسان دارد و روزی میتوان مثلا ادکلنی ساخت که همین احساس را در فرد القا کند
عشق یک تجربه فوقالعاده است یا فقط یک واکنش شیمیایی؟ یه عقیده پروفسور لری یانگ، متخصص علوم اعصاب دانشگاه اموری در جورجیای آتلانتا عشق فقط یک دارو و یک فعالیت شیمیایی در بدن انسان است. طبق نظر پروفسور یانگ که در نشریات معتبر علمی ایالات متحده منتشر شده است عشق میتواند با یک سری واکنشهای شیمیایی در نقاط مختلف مغز انسان توصیف شود.
اگر این موضوع درست باشد ممکن است دانشمندان بتوانند با افزایش مواد شیمیایی در بدن عشق را در انسان به وجود بیاورند. همچنین این امید وجود دارد که بتوان با تست عشق ژنتیکی میزان آمادگی افراد برای تجربه یک زندگی زناشویی شاد را تخمین زد. اما اگر این موضوع درست باشد، شعرهای عاشقانه چه معنایی دارد؟
شاعران سعی دارند به ما بگویند که عشق چیزی فراتر از درک و فهم ماست، اما پروفسور یانگ این مفهوم را فقط برای سرودههای شاعران درست میداند. پروفسور یانگ در این باره میگوید: احساسات ما بر اساس رفتار ما تکامل مییابد و این همان چیزی است که در قلمروی حیوانات نیز وجود دارد. من فکر نمیکنم عشق مادر به بچه خود تفاوتی با عشق مادر در بین شامپانزهها یا میمونهای رزوس یا موشها داشته باشد. تحقیقات نشان داده است که در حیوانات یک ماده شیمیایی به نام اکسیتوسین باعث شکلگیری و بیشتر شدن پیوند بین مادر و فرزندش میشود.
به عقیده پروفسور یانگ به احتمال زیاد یک فرآیند مشابه نیز باعث ایجاد عشق در انسان میشود، اما وقتی ما این احساسات را تجربه میکنیم آنها آنقدر فوقالعاده هستند که نمیتوانیم مجسم کنیم که آنها فقط یک سری واکنشهای شیمیایی هستند.
محققان دریافتهاند که اکسیتوسین باعث ایجاد نوعی تعهد و پیوند نزدیک در نوعی موش میشود و مانند انسان شکلی از پیوند شدید با فرد دیگری را برای مدت طولانی ایجاد میکند. همچنین مطالعات زیادی وجود دارد که نشان میدهد اکسیتوسین حس اعتماد را در انسان افزایش میدهد.
پروفسور یانگ امیدوار است که روزی بتواند درک بهتری از چگونگی ارتباط فعالیتهای شیمیایی و فعالیتهای نقاط مختلف مغز داشته باشد تا بتواند چگونگی پدیدار شدن این احساسات پیچیده را توضیح دهد.
اما در مقابل نظر پروفسور یانگ، دانشمندان دیگر اعتقاد دارند این تحقیقات تاثیر روانشناسی زیادی به دنبال خواهد داشت. پروفسور نیک باستروم مدیر موسسه آینده انسان در دانشگاه آکسفورد درباره این نظرات میگوید : نباید فکر کنیم که این دیدگاه میتواند به ما درک کاملی از این موضوع بدهد که عشق چیست؟ باید در این زمینه تحقیقات روانشناسی، جامعهشناسی و پدیدارشناسی انچام شود تا نگرش درستی به این موضوع داشته باشیم.
تحقیقات دانشمندان نشان میدهد که وجود اکسیتوسین به عواملی در زندگی انسان بستگی دارد. میزان اکسیتوسین در بدن انسان به نوع تربیت و پرورش افراد هم بستگی دارد. همچنین مطالعات نشان میدهد زنانی که تجربه سوء استفاده یا بیتوجهی در زندگی زناشویی را داشتهاند سطح اکسیتوسین در مغز آنها کاهش پیدا کرده است. بنابراین تجربههای ما تاثیرات زیادی روی توانایی ما در شکل ارتباطات ما دارد؛ اما پروفسور یانگ معتقد است که این تاثیرات در نتیجه تغییرات عصبی شیمیایی و حالات ژنتیکی رخ میدهد.
حالا اگر واقعا عشق تنها یک واکنش شیمیایی پیچیده است چطور میتوان احساسات شدید انسان را کنترل کرد؟
پروفسور یانگ میگوید اکسیتوسین توانایی ما را در تشخیص احساسات دیگران افزایش میدهد و توانایی ما را در شکل ارتباطات بالا میبرد، همچنین این امکان وجود دارد که بتوان از اکسیتوسین برای درمان و ایجاد پیوند بین یک زوج استفاده کرد.
هم اکنون در بعضی از عطرها ماده اکسیتوسین وجود دارد اما میزان آن به قدری پایین است که نمیتواند مانند یک محرک جنسی عمل کند؛ اما در آینده این امکان وجود دارد که با توسعه و پیشرفت داروها نقاط خاصی از مغز هدف قرار گیرد که بتواند چنین تحریکی را در مغز ایجاد کند. البته این کار یک نوع فریبکاری است و میتواند معضلات اخلاقی و فرهنگی زیادی خبرآنلاینایجاد کند و به همین دلیل نیاز دارد با دقت بیشتری مورد بررسی قرار گیرد.
داشتيم خيلى شنگول تو خيابون قدم ميزديم كه يهو صداى ترمز شديدى اومدو دوتا پا كه يكى عمودى يكى افقى رو هوا بود...
خلاصه ملت جمع شدن بالاسر يارو كه در اين هنگام راننده پياده شد و در كمال خونسردى گفت:
آقا چيزيتون شد؟
يارو هم با همون وضع و صورت خونى مالى در حاليكه به سختى نفس ميكشيد گفت:
پ نه پ خودمو انداختم زمين از داور پنالتى بگيرم!
راننده گفت: نمكدون منظورم اينه كه ميخواى زنگ بزنم اورژانس؟
يارو گفت: پ نه پ زنگ بزن برنامه نود عادل اينا كارشناسى كنن صحنه پنالتى بود يا نه!!!
گفت: دارم میمیرم گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد. گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟ گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!!
هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟
متوجه شدهاید زمانهایی كه احساس كردهاید در اوج خوشبختی، رفاه و آسایش هستید و بخصوص موفق شدهاید رضایت آنهایی را كه برایشان ارزش خاص قایل هستید، كسب كنید...
گاهی اما یك چیزی از درون، قلقلكتان میدهد و یك جورایی نیشگونتان میگیرد و خلاصه، ساز مخالف میزند؟
البته در این گونه موارد ما معمولا به روی خودمان نمیآوریم و تلاش میكنیم كه احساس خوبمان را حفظ كنیم، با خود فكر میكنیم كه حیف است اجازه دهیم چیزی احساس خوبمان را خراب و مخدوش كند و شاید آگاهانه میپذیریم كه این جور جاها اشكالی ندارد قدری هم خودمان را گول بزنیم؛ خوب، به جایی كه برنمیخورد!
متوجه شدهاید زمانهایی كه احساس كردهاید در اوج خوشبختی، رفاه و آسایش هستید و بخصوص موفق شدهاید رضایت آنهایی را كه برایشان ارزش خاص قایل هستید، كسب كنید...
گاهی اما یك چیزی از درون، قلقلكتان میدهد و یك جورایی نیشگونتان میگیرد و خلاصه، ساز مخالف میزند؟
البته در این گونه موارد ما معمولا به روی خودمان نمیآوریم و تلاش میكنیم كه احساس خوبمان را حفظ كنیم، با خود فكر میكنیم كه حیف است اجازه دهیم چیزی احساس خوبمان را خراب و مخدوش كند و شاید آگاهانه میپذیریم كه این جور جاها اشكالی ندارد قدری هم خودمان را گول بزنیم؛ خوب، به جایی كه برنمیخورد!
اما همیشه این جور نیست كه احساس خوبمان بر احساس بد بچربد. گاهی قلقلكها آن قدر شدید است كه شما به طور ناخودآگاه نسبت به آن واكنش نشان میدهید. راستی كجای كار میلنگد؛ این احساس بد، از كجا ناشی میشود؛ این صدا و ساز مخالف، در واقع ندای درون شما، دقیقا چه میخواهد بگوید؟
مثل اینكه زیاد هم خوشبخت نیستید، آیا خودتان هم از جایی كه در آن قرار دارید و آنچه به دست آوردهاید؛ از شغل، خانه، امكانات زندگی، تربیت فرزندان و ... راضی هستید یا صرفا رضایت و خوشنودی دیگران برایتان ارزشمند بوده است؟
در این میان، تا چه اندازه دل مشغولیها، دغدغهها و شور و اشتیاق خودتان جایگاه داشته است؛ نكند برای رسیدن به ارزشهایی كه دیگران به نوعی به شما تحمیل كردهاند، بر ارزشهای خودتان خط كشیدهاید؟ اتفاقی كه ما معمولا به آن تن میدهیم و آن را عادی و طبیعی میشماریم.
اما واقعیت این است كه هر از گاهی احساس یكنواختی، درجازدن و نوعی افسردگی و ناخشنودی قلبی شما را سخت آزرده خاطر میسازد؛ به گونهای كه روند زندگی شما به شدت تحت تاثیر آن قرارمیگیرد. چرا كه احساس میكنید بر مبنای آنچه خواسته اید و نیاز داشتید عمل نكردهاید.
راستی چرا و به چه قیمتی دیدگاههای خودتان را كه طی روندی به آن رسیده بودید؛ نادیده انگاشتید؟ درست است شاید باد برای رسیدن به ساحل، كشتی شما را همراهی نمیكرد؛ اما آیا امكان پارو زدن هم نبود؛ آیا تلاشی كردید؟ حتی وقتی احساس كردید كه كشتی شما به درد نمیخورد، از آن بیرون پریدید كه شاید با شناكردن خود را به ساحل برسانید؟
یا شاید فكر كردید با پیروی از ارزشهای دیگران، حس پشتیبانی آنها را برمیانگیزید؟ اما یك ضربالمثل سوئدی میگوید آنچه در بازوی خود دارید بهترین پشتیبان و یاریرسان شماست.
ممكن است از اینكه در معرض داوری دیگران قرار بگیرید و محكوم شوید، ترسیدهاید و ترجیح دادهاید دیگران را خوشنود سازید؛ اگرچه خود رابه حساب نیاورده و به نیازهایتان توجه نكرده باشید.
به این گونه، در واقع اجازه دادهاید روزها به ماهها و ماهها به سالها بدل شوند؛ بدون اینكه هویتی كه خود خواستهاید در شما قدرت بروز و نمود یابد.
اما بالاخره باید خودت یا كس دیگری پیدا شود كه شیپور بیدارباش برایت بزند تا بقیه عمرت هم در خواب نباشی...اما به واقع، چه مسایلی باعث میشود ما به خواستهها و نیازهای درون بیتوجه باشیم.
دكتر فیلیپ مكگرا، معتقد است كه بخش اعظم این فراموشی خویشتن، به این دلیل است كه جهان ما به سرعت به سوی نقطهای غیرقابل كنترل پیش میرود. جهان به سوی نقطهای شتاب گرفته است كه ما را غرق دادههایی از بیرون میكند تا جایی كه نمیتوانیم یا نمیخواهیم صداها و پیامهای درون را بشنویم. ما در هجوم جهان، خودمان را گم كردهایم.
وجود اینترنت، داشتن دو یا سه شغل باعثشده كه ما بیشتر از گذشته، خودمان را از خود بدزدیم. بچهها با برنامهریزی دقیق و بیوقفه از مدرسه به كلاسهای مختلف و فعالیتهای گوناگون میپردازند و فقط سعی دارند آنها را بگذرانند و زندگی تنها یك روند گذران عمر دارد...
سوار بر چرخ فلكی هستیم كه به سرعت میچرخد، آنقدر سریع كه فرصت پیادهشدن را به ما نمیدهد و ما در واكنش فقط سعی میكنیم تاببیاوریم و پرتاب نشویم.
اگر تصادفا لحظهای آرام و بیكار باشید از این فرصت استفاده نمیكنید تا كمی بر خودتان متمركز شوید و فكر كنید. در عوض، عصبی، پراسترس و وحشتزده هستید و گویا به دنبال چیزی یا كسی میگردید كه به شما بگوید چكار كنید. شما آن قدر گرفتار كارهای شاق متفاوتی هستید كه حتی فكر نمیكنید به چه نیاز دارید و به چه چیز اهمیت میدهید.
دلیل وجود احساس این همه خستگی، افسردگی، نگرانی و غمگینی این است كه خود واقعیتان را نادیده گرفتهاید كه نتیجهاش یك زندگی تكراری و یكنواخت است. بدتر از همه اینكه فكر میكنید هیچ كاری از دستتان برنمیآید تا این زندگی سراسر اضطراب و نگرانی را تغییر دهید.
دكتر مك گرا تاكید میكند اگر ذهنت كار نمیكند و مثل سابق هوشیار نیستی، پیر و خرفت نشدهای، بلكه خویشتن حقیقیات را دفن كردهای. این جنگیدن برای تنفس است.
اگر بدگمانی، بیعلاقگی، ناامیدی و بدبینی مشخصات مجموعه عواطف تو شدهاند به این علت است كه خودت را و آنچه را كه انجام میدهی، به آن فكر میكنی و در راس اولویتهای خود قرار میدهی چیزهایی هستند كه دیگران از تو انتظار دارند، پس مبتلا به عفونت جعل هستی. یعنی خویشتن واقعیات به انبوهی از امور نادرست آلوده شده است كه باعث میشود خودت را نادیده بگیری و در عوض خویشتن كاذب خلق كنی.
نادیده گرفتن خود حقیقی و واقعی میتواند به معنای واقعی شما را بكشد. بله دقیقا به معنای واقعی؛ كه اگر خود واقعی را نادیده بگیرید، كل سیستم آنقدر آشفته میشود كه به سادگی فرسوده میشود و آنگاه بیشتر از سن واقعی پیر و سالخورده میشوید.
اگر خودتان را وادار كنید كه كسی باشید كه نیستید، تاوان سنگینی در قبال آن خواهید پرداخت. تا كی میخواهید این گونه بپندارید كه تمركز بر خود و آنچه میخواهید، خودخواهی است. قطعا اگر با چیزی به هیجان میآیید و زندگیتان شور و شوقی پیدا میكند، نسبت به خودتان و آنچه انجام میدهید احساس خوبی دارید؛ به احتمال قوی با خویشتن واقعی خود هماهنگ هستید.
فرصتها را از دست ندهید. هركس هویتی منحصر به فرد دارد و قطعا خود شما هویت واقعی خود را بهتر از دیگران میشناسید. اگر برای بروز هویت منحصربه فرد خود مبارزه نكنید هیچكس این كار را نمیكند.
پرنده باید پرواز كند، نقاش باید نقاشی كند، معلم باید درس بدهد، موسیقیدان باید بنوازد، معمار باید معماری كند و ... در شما نیز چیزی وجود دارد كه باید قدرت ظهور و نمود یابد. پس تلاش كنید و برای خود فرصت و زمان لازم را فراهم و مهیا سازید تا قادر باشید دقیقتر و صمیمانه تر، خود را در پرتو نور خورشید ببینید.
وقتی دو نفر با هم آشنا می شوند، اوایل رابطه، فاصله هایی با هم دارند كه ناشی از خجالت و رودربایستی و عدم شناخت یكدیگر و نبود صمیمیت است؛ اما هر چه این ارتباط پیش می رود، فاصله كمتر می شود و بعد از ازدواج می توان گفت فاصله كاملا از بین می رود و زن و شوهر به هم نزدیك می شوند.
اما گاهی شوخ طبعی زیاد باعث دلخوری می شود. وجود شوخی در زندگی مشترك لازم است و نبود آن و خشكی رفتار همسران با هم می تواند مشكل ساز شود.
كسانی هستند كه زندگی را نیز شوخی می گیرند و هیچ اتفاقی نمی تواند آنها را ناراحت كند و در واقع افراط می كنند. معمولا همسران این دسته آنها را بی مسوولیت می دانند؛ چون هیچ وقت نگران مشكلات و اتفاقات نیستند و همسرشان مجبور است به جای آنها هم نگران باشد.
همسران كسانی كه زندگی را شوخی می گیرند و در مسائل مهم زندگی جدیت ندارند، به مرور عصبی و پرخاشگر می شوند. افراد شوخ طبع چون می توانند استرس و اضطراب را براحتی از خود دور كنند، با كمی تغییر در رفتارشان می توانند به همسرشان آرامش دهند نه این كه با شوخی گرفتن همه چیز او را عصبی كنند. این افراد می توانند از آرامش شان در جهت مثبت استفاده كنند.
دسته ای دیگر از افراد شوخ طبع، مسخره كردن را با شوخی اشتباه می گیرند. همسران این افراد اعتماد به نفس خود را از دست می دهند؛ چون دائما در حال مسخره شدن هستند. این افراد از اشتباهات لغوی تا زمین خوردن یا نقاط ضعف افراد نمی گذرند و آنها را به سخره می گیرند. این كار موجب افزایش تنش در جمع و كاهش سطح بهداشت روانی می شود و در همسران باعث از بین رفتن دوستی و محبت بین آنها خواهد شد.
دسته ای دیگر از افراد شوخ طبع، كسانی هستند كه در عین شوخ طبعی با مسوولیت و جدی اند و به دیگران و بخصوص همسرشان احترام می گذارند و مواظبند با شوخی، كسی را ناراحت نكنند. این افراد با شوخ طبعی خود به دیگران آرامش می دهند و باعث می شوند دیگران در كنار آنها شاد باشیند
شوخی یا بیان دلخوری ها ؟
بعضی افراد برای این كه اعتراض ها و ناراحتی های خود را بیان كنند، از راه شوخی وارد می شوند و با جمله های كنایه آمیز حرف خود را می زنند. این كار تا جایی كه به بی احترامی و مسخره كردن نینجامد، اشكالی ندارد.
شما باید در رفتار همسرتان دقت كنید و از شوخی های او متوجه منظورش بشوید، اما این دقت نباید تبدیل به یك وسواس شود، طوری كه هر شوخی را به منظور ناراحتی برداشت كنید. كسی كه دلخوری هایش را با شوخی بیان می كند، شاید در گفتن مستقیم آن دچار مشكل است و شاید هم دوست ندارد راجع به این موضوع بحث كند.
او فقط می خواهد ناراحتی اش را بیان كند. یادتان باشد كه شما باید آنقدر با همسرتان دوست باشید كه بتوانید براحتی ناراحتی های خود را به او بگویید و همسرتان نیز با شما این گونه باشد. پس از كنایه زدن بپرهیزید؛ اما بیان دلخوری ها در قالب شوخی برای زمانی كه نمی توان براحتی حرف دل را زد، می تواند یك راه باشد كه البته نباید در آن افراط كرد.
لابد شنیدهاید كه فلانی آدم آویزانی است؛ یعنی همیشه محتاج توجه، بخشش، محبت یا حتی پول و امكانات دیگران است خدا نكند همسر كسی چنین خلق و خویی داشته باشد چون كار از عشق و عاشقی میكشد به كینه و نفرت.
برخلاف تصور بعضی که عزت نفس یا همان مناعت طبع را شکلی از غرور تعبیر میکنند ، عزتنفس رفتاری است که دقیقا باعث استحکام روابط زناشویی میشود. زن یا مردی که از عزت نفس کافی برخوردار نیست، برای رفتارها، برنامهها و خواستههای فردیاش تعریف مشخصی ندارد و درست به همین دلیل نمیتواند حقی هم برای همسرش قائل شود.
در واقع کسی که احترامگذاشتن به خودش را یاد نگرفته است، نمیتواند به دیگری هم احترام بگذارد و نیازها و خواستههای او را محترم بشمارد
خواهشهای مكرر: همیشه انتظاراتی در طرفین وجود دارد (مثل خرید هدیه، بودن در کنار هم، پاسخگفتن به نیازهای عاطفی و...) اما خواستن و بهزبانآوردن این خواستهها به شكل مكرر و با اصرار، نشاندهنده کمبود یا نبود مناعت طبع است.
همیشه همینجا باش! جای شکی نیست که عشق و علاقه ما بههم، احساس نیاز به بودن در کنار یكدیگر را ایجاد و تقویت میکند اما گاهی این علاقه به حسی بیمارگونه تبدیل میشود که آزادی طرف مقابل را از او میگیرد.
شك میكنم پس هستم! وقتی عزت نفسمان را از دست میدهیم یا اصلا این ویژگی رفتاری را نداریم، دائما به همه رفتارهای طرف مقابل شک میکنیم. برای برطرفکردن این شک و تردید هم مدام او را سؤالپیچ میکنیم.
كی گفته تو مهمی؟ بیتوجهی به تواناییها، تشویق و تعریفنکردن از طرف مقابل، بیتوجهی به خواستههای او به عمد، نشاندهنده مناعت طبع پایین ماست چون دوست نداریم یا نمیخواهیم تواناییهای همسرمان را ببینیم و جدی بگیریم.
ایستادن روی خط مرز؛ بسیاری از اختلافات زناشویی، ناشی از بیتوجهی به حریم شخصی طرف مقابل است. این حریم باید محترم شمرده شود. زن یا شوهری که مناعت طبع ندارد، با حضور دائمیاش- چه بهصورت فیزیکی و چه با تلفنکردنهای مکرر یا هر شیوه دیگر آرامش طرف مقابل را به هم میزند.
حساب واقعا حسابه؟ وقتی مناعت طبع از وجودمان پر میکشد، جیبهایمان از هم جدا میشود و تو و من وارد زندگی میشود.
دو دوتا گاهی 5 تا گاهی كمتر! اگر در مقابل هر کار یا محبتی که برای طرف مقابل انجام میدهیم، انتظار تلافی داشته باشیم و حسابگری کنیم، مطمئن باشیم، مناعت طبعمان را فراموش کردهایم.
خرگوش میره تو جنگل روباه و می بینه داره تریاک می کشه میگه آقا روباه این چه کاریه پاشو بودوییم شاد باشیم میرن تا میرسن به گرگه می بینن داره حشیش می کشه خرگوش میگه آقا گرگه این چه کاریه پاشو شاد باشیم بودوییم گرگه پامیشه میرن 3تایی می رسن به شیره می بینن داره تزریق می کنه خرگوشه می گه این چه کاریه پاشو بودوییم شاد باشیم ورزش کنیم شیره می پره می خورش !!! گرگه و روباه میگن چرا خوردیش ؟ این که حرف بدی نزد !! شیره میگه نه بابا این پدر سگ هر روز اکس می زنه میاد ما رو می دوونه !!!!
برای نشاندادن محبتمان به طرف مقابل، چوبخط نگذاریم اما به پای او هم نیفتیم؛ مثلا اگر برای همسرمان هدیهای میخریم، انتظار تلافی با خرید هدیهای به ارزش همان هدیه را نداشته باشیم
اما اگر با بیتوجهی او روبهرو شدیم، شیوه نشاندادن علاقهمان را تغییر بدهیم. به این ترتیب، نه دچار افسردگی- ناشی از بیتوجهی همسرمان- میشویم و نه اینکه با تکرار محبتمان به همان روش، احساس میکنیم خوار و ذلیل شدهایم. با این روش، هم مناعت طبعمان را حفظ کرده و اعتراضی نکردهایم و هم با بیتوجهی به او، به روابط مان آسیب نزدهایم؛ فقط روش ابراز محبتمان را تغییر دادهایم.
اینجا اتاق من است؛ اول در بزن
همانطور که دوست داریم خلوت و آرامشمان به هم نخورد، برای همسرمان هم احترام قائل شویم و با رفتارمان خلوت او را به هم نزنیم؛ حتی اگر خیلی احساس تنهایی کردیم. یکی از نشانههای عزت نفس، محترمشمردن خلوت و آرامش طرف مقابل و احترامگذاشتن به خواسته اوست.
نقزدن، قهرکردن، بیتوجهی، تلافیکردن به هر شکل ممکن، کجخلقی و لجبازی و... همگی از نشانههای نداشتن مناعت طبع است.
اگر زمانی که همسرمان برنامهای دارد و نمیتواند در کنار ما باشد، ما هم برنامهریزی کنیم و آن ساعتها را در منزل نباشم یا باشیم و به کارهای شخصی و موردعلاقهمان بپردازیم، دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد.
یک نکته را هم یادمان باشد؛ انجام کارهای شخصی یا نیاز به تنهابودن در ساعتهایی از روز، الزاما به معنی بیتوجهی همسرمان به ما نیست بلکه نیازی ضروری است که باید برآورده شود. پس با رفتارهای نادرست خود، آزادی طرف مقابل را از او نگیریم.
چرا عاقل كند كاری...؟
هرچهقدر عزت نفسما پایینتر باشد، به همان نسبت به آنچه آزارمان میدهد، واکنشهای تندتر و غیرمنطقیتری نشان میدهیم.
در واقع مناعت طبع، بلندنظریای به فرد میدهد که مانع از بروز واکنشهای نامناسب در مقابل ناملایمات میشود؛ بنابراین به جای جر و بحث میتوانیم خیلی راحت از همسرمان گله کنیم و از او درباره رفتارش توضیح بخواهیم یا با یک تذکر آرام -اما مؤثر- او را متوجه اشتباهاش کنیم.
من گدا نیستم
بعضی از ما معیار سنجش عشق و محبت همسرمان را میزان و نحوه پاسخگفتن او به نیازهای مادی و گاهی نیازهای معنوی غیرمنطقیمان میدانیم. مثلا منتظریم او به جای اینکه به کارهایش برسد، همیشه پیشمان باشد. این توقع نه تنها کاملا غیرمنطقی است بلکه در طرف مقابل احساس اسارت ایجاد میکند.
بدتر از همه هم اینکه این خواستهها را دائما تکرار كرده و از همسرمان محبت گدایی کنیم. یادمان باشد نیازی که بهدنبال درخواست- آن هم درخواست مکرر- برآورده شود، از روی عشق و علاقه نیست و به دلیل ترس یا اجبار برآورده شده است
ماشینحساب را خاموشكن
یکی دیگر از نشانههای مناعت طبع، اشتراک اقتصادی است؛ به ویژه اگر زن هم شاغل باشد. اگر زن و مردی از عزت نفس برخوردار باشند، به جای جدا کردن حساب زندگیشان از هم، حسابشان را مشترک میکنند
منم همینطور!
یکی از شیرینیهای زندگی مشترک، شناختن علایق طرف مقابل و علاقهمندشدن به آنها به صورت واقعی و نه تصنعی است. این یعنی نشاندادن علاقهمان به طرف مقابل، احترامگذاشتن به عقیده او، توجه به خواستههای او و در یک کلام احترام به همسر.
مثلا اگر همسرمان به ورزش یا سرگرمی خاصی علاقه دارد، به جای اینکه این علاقه او را دلیلی برای جدایی او از خودمان بدانیم، با همسرمان همراه شویم.
من هم بلدم!
طبیعی است که همه ما همه کارها را بلد نیستیم اما مهم آن است که بهخاطر عشق و علاقه به طرف مقابل، برخی کارها را یاد بگیریم. بیتوجهی- آن هم بیتوجهی عمدی به خواستههای طرف مقابل- نشانه مناعت طبع نیست بلکه برعکس، بیاموزیم تا علاقه مان را به همسرمان نشان بدهیم
همهپرسی خانوادگی!
خودرأیی، تصمیمگیری بدون مشورت، تکروی و... ، نشاندهنده کمبود این عزت نفس است. از طرفی نشان میدهد با تنگنظری میخواهیم همه کارها را به نام و با تلاش خودمان ثبت کنیم و اصلا به حضور و نظر طرف مقابل اهمیت ندهیم. تصمیمگیریهای دو نفری را از همین حالا شروع کنیم.
عزتنفس رفتار مثبتی است که اولا باعث سلامت روحی- روانی خودمان میشود چون به پای طرف مقابل نمیافتیم و با رفتار عاقلانه و منطقیمان خوار و ذلیل نمیشویم؛ در ثانی این مناعتطبع، ارتباط سالم، منطقی و محترمانهای را بین ما بهوجود خواهد آورد.
تو زندگیم به این مطلب خیلی اعتقاد دارم،به نظرم زندگیی خوش و شیرین هست که در اون زن و شوهر هم دیگر رو درک کنن.این مطلب هم در این مورد هستش،امیدوارم به دردتون بخوره
اصولاً در هر زندگی عشق و محبت از ستونهای اصلی نظام خانواده است كه در بعضی خانواده ها بعد از مدتی از زمان ازدواج دچار مسائل و مشكلاتی می شود كه اگر به آن توجه اساسی نشود به مرور باعث از هم پاشیدن زندگی خانوادگی می شود.یکی از مسائل مشکل ساز،عدم درک مناسب از همسر است .در این مقاله راهکارهایی برای درک بهتر خانم ها از روحیات شوهرشان ارائه می شود.
1. وقتی از همسرتان می خواهید که کاری را انجام دهد، بهتر است بگویید: «می شود این کار را انجام بدهی؟» نه این که «می توانی این کار را انجام بدهی؟» بیشتر زنان در این مواقع از کلمه «می توانی» استفاده می کنند. چرا که به نظر می رسد مؤدبانه تر باشد. ولی در این صورت شما از همسرتان درباره توانایی های او سؤال می کنید تا این که به او بگویید کاری را انجام دهد. مردان ترجیح می دهند که درخواست شما مستقیم باشد نه این که با ایما و اشاره، مطلبی به آنها فهمانده شود.
2. رک و مستقیم با آنها صحبت کنید: سعی کنید که دقیقاً آنچه را که مد نظر دارید به شوهرتان بگویید و تنها به سرنخ ها و نشانه ها نپردازید. فراموش نکنید آنها مثل شما حس ششم قوی ندارند!
3. این را درک کنید زنان بیشتر از مردان به گوش دادن بها می دهند: برای این که گوش دادن به صحبت های طرف مقابل در حکم راهی برای بیان کردن عشق و علاقه و حتی منعکس کننده یک ارتباط است. ولی برای یک مرد هرگز این طور نیست.
4. وقتی که به صحبت شما گوش می دهد از او تشکر کنید: مردان به این نوع تأیید از جانب شما احتیاج دارند، خصوصاً اگر در حیطه روابط نیز باشد. چون اغلب گمان می کنند قادر به درک نیازها و خواسته های همسرشان نیستند و تشکر شما، این ابر سیاه را از افکار آنها پاک می کند!
مردان ترجیح می دهند که درخواست شما مستقیم باشد نه این که با ایما و اشاره، مطلبی به آنها فهمانده شود
5. مختصر و مفید صحبت کنید: مردان توجه و علاقه چندانی به جزئیات اطراف خود ندارند. مثلاً برای آنها مهم نیست که پرده های خانه دوست شما چه رنگی است یا چند تار مویی را که اخیراً در وسط موهایتان رنگ کرده اید به شما می آید یا نه. پس سعی کنید از مرد خود چنین انتظاری را نداشته باشید. چون با این کار لطف بزرگی به زندگی زناشویی خود کرده اید!
6. آنقدر بپرسید تا نظرش را واضح به شما بگوید: مثلاً برای خرید لباس، گاهی از او می پرسید که نظرش در مورد رنگ لباس چیست و او می گوید «هر چه تو می پسندی، من هم می پسندم.» اما بعد از خرید لباس رنگش را چندان نپسندد. بنابراین قبل از خرید و هر کار دیگری که نظر او برایتان اهمیت دارد، نظر دقیق و واقعی او را جویا شوید تا در آینده دچار مشکل نشوید.
شوهرتان را درک کنید
7. به او نگویید: «تو هیچ وقت به حرفهایم گوش نمی دهی!» این کار دقیقاً مساوی است با آغاز یک سلسله احساس تحقیر و ناپختگی در همسرتان، که آغاز ایرادگیری وی از شما خواهد بود.
8. در نهایت در حضور اطرافیان از او به خاطر درک والایش، تشکر کنید. از این که او همیشه به شما گوش می دهد و این که چقدر خوب شما را درک می کند. شما فقط امتحان کنید؛ معجزه می کند.
زن هم زنای قدیم
صبح ساعت 5
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار میشود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها
میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.
صبح ساعت 6
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را
باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا
از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است
صبح ساعت 7
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا
دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.
صبح ساعت 11
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و در با دست در حال
بررسی جوش های روی کمرش است
ظهر ساعت 12
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های
جدید جهت چیز صحبت میکند
ظهر ساعت 13
قدیم: در حال شستن جوراب و لباسهای آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.
ظهر ساعت 14
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است
میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در
حال تماشای FashionTV میباشد.
ظهر ساعت 15
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه
برای گاوشان میباشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.
عصر ساعت 16
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباسهای خریداری شده است. در همان حال هم نیم
نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد میکشد.
عصر ساعت 17
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.
عصر ساعت 18
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را میبرد.
شب ساعت 19
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.
شب ساعت 20
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.
شب ساعت 21
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل میفرمایند.
شب ساعت 22
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ
روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.
شب ساعت 23 و 24
قدیم: …
جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید
برای دوران نامزدی مدت خاصی را نمی توان معین کرد، بلکه به موقعیت و سلیقه افراد بستگی دارد. اما می توان گفت اگر وضعیت خاصی مانند ادامه تحصیلات و گذراندن دوران سربازی و غیره… وجود نداشته باشد و دختر و پسر و خانواده هایشان آمادگی لازم را برای عروسی به دست آورده باشند، مدت خیلی طولانی این دوران می تواند مشکلاتی را به وجود آورد.واقعا چه تعداد از روابط ناسالم پایان گرفته بود تنها اگر طرفین معنای «در کنار یکدیگر بودن» را درک کرده بودند و با مسائل و موضوعاتی روبرو می شدند که به طور معمول از رویارویی با آن اجتناب می کنند. این مقاله به شما کمک می کند تا عواقب مثبت و منفی نامزدی طولانی با شخص مورد علاقه تان را بهتر بشناسید و در جهت تصمیم درست برای سپری کردن این دوران کوشش کنید.ویژگی هائی که باعث می شوند، عاشق کسی شوید و یا از دیدن او لذت ببرید، ممکن است کافی نباشد تا هماهنگی همیشگی شما را بعد از شروع زندگی مشترک تضمین کند. ممکن است، دریابید که سبک زندگی شما و همسرتان با یکدیگر هماهنگی و همخوانی ندارند و این چیزی است که هرگز نمی توانستید بفهمید مگر آنکه روابط نزدیکتری(در دوران نامزدی) داشته باشید…
جنبه های مثبت نامزدی طولانی
در نامزدی های طولانی شما قسمتهایی از شخصیت همسرتان را خواهید شناخت که به طور معمول امکان نداشت بر آنها آگاهی یابید، مگر آنکه با هم زندگی کنید. برای شناخت شخصی که به طور متناوب و نه پیوسته او را می بیند، هیچ راهی بهتر از اینکه عملاً با او رفت و آمد کنید، وجود ندارد.
عشقولانه
در دیدارهای کوتاه افراد، اغلب بهترین رفتارشان را نشان می دهند، اما واقعیت در زمان طولانی تر با روابط صمیمانه تر، آشکار می شود. هنگامی که با کسی زندگی می کنید، عادتها، نگرش ها و رفتارهائی را از او می بینید که هرگز از او سراغ نداشتید. چرا که او را در محل زندگی و یا به عبارتی «منطقه امن» او که همانا خانه اش باشد، می بینید. او را هنگامی که خسته، مریض، عصبانی و مأیوس است، می بینید. زندگی مشترک قدرت و خویشتن داری می طلبد و ایجاب می کند که طرفین، سازش و انعطاف پذیری هائی از خود نشان دهند. تنها با زندگی مشترک است که طیف کامل تری از عکس العمل های احساسی و روحی شریک زندگیتان بر شما فاش می شود.از سوی دیگر ویژگی هائی که باعث می شوند، عاشق کسی شوید و یا از دیدن او لذت ببرید، ممکن است کافی نباشد تا هماهنگی همیشگی شما را بعد از شروع زندگی مشترک تضمین کند. ممکن است، دریابید که سبک زندگی شما و همسرتان با یکدیگر هماهنگی و همخوانی ندارند و این چیزی است که هرگز نمی توانستید بفهمید مگر آنکه روابط نزدیکتری(در دوران نامزدی) داشته باشید.همچنین در این دامنه زمانی در می یابید که قابلیت و توانائی همسرتان در خلق ارتباط حقیقی و کانونی گرم، به چه میزان است.
جنبه های منفی نامزدی طولانی
باید بدانیم احتمال پیدایش آفت در این دوران وجود دارد. این آفتهای احتمالی نسبت به جوامع و خانواده های گوناگون، یکسان نیست؛ .......... بقیه در ادامه مطلب...
همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.
تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.
ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.
آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.
گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟
فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:
باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.
بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟
دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.
ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟
نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.
و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن
عصبانی بودم.
وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.
همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.
تقاضای او همین بود.
همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.
گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟
سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟
آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.
مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟
آوا، آرزوی تو برآورده میشه.
آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .
صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.
چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.
خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا
فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.
اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.
نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن
مسخره ش کنن .
آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم
نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .
آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.
سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.
لارشفوكو:
انسان هيچوقت بيشتر از آن موقع خود را گول نميزند كه خيال ميكند ديگران را فريب داده است.
نيچه:
اگر بتها را واژگون كرده باشي كاري نكردهاي، وقتي واقعاْ شهامت خواهي داشت كه خوي بتپرستي را در درون خويش از ميان برداري.
تولستوي:
فرق انسان و سگ در آنست كه اگر به سگي غذا بدهي هرگز تو را گاز نخواهد گرفت.
نيچه:
آنكه ميخواهد روزي پريدن آموزد، نخست ميبايد ايستادن، راه رفتن، دويدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نميكنند
كريستوفر مارلو:
مرا دوست بدار،اندكي ولي طولاني
پابلو نرودا:
هيچ شعري شاعر ندارد، هر خوانندهي شعري شاعر آن لحظهي شعر است.
ولتر:
شما ممكن است بتوانيد گلي را زير پا لگدمال كنيد، اما محال است بتوانيد عطر آنرا در فضا محو سازيد.
آنتوان سنت اگزوپري:
نگاهت رنج عظيمي است، وقتي بيادم ميآورد كه چه چيزهاي فراواني را هنوز به تو نگفتهام
رنه دكارت:
در بين تمامي مردم تنها عقل است كه به عدالت تقسيم شده زيرا همه فكر ميكنند به اندازه كافي عاقلند.
جورج برنارد شاو:
مدتها پيش آموختم كه نبايد با خوك كشتي گرفت، خيلي كثيف ميشوي و مهمتر آنكه خوك ار اين كار لذت ميبرد
جيمي هندريكس:
وقتي «قدرت عشق» بر «عشق به قدرت» غلبه كند، دنيا طعم صلح را مي چشد
هرمان هسه:
اگر از كسي متنفري از قسمتي از خودت در او متنفري، چيزي كه از ما نيست نميتواند افكار ما را مغشوش كند
دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسيار قديمى بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او می رفت.
يک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد يا نه؟»
بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.»
چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.
يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمک زن را ديد که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو…
خسرو گفت: کيه؟
: منم، بهمن.
:”تو بهمن نيستى، بهمن مرده!
:باور کن من خود بهمنم…
: تو الان کجايی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است.
و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمی هايمان که مرده اند نيز اينجا هستند.
حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم
و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست.
و از همه بهتر اين که می توانيم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنيم
و هرگز خسته نمی شويم. در حين بازى هم هيچ کس آسيب نمی بيند.
خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمی ديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟
بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته!
بهتر نیست در شرایط زیر ازدواج نکنیم؟ وقتی که همش امواج منفی ساطع میکنیم!
• اگر یکی از شما به طور خستگی ناپذیری چنین سوالاتی را مطرح میکند : “مطمئنی که دوستم داری؟” یا ” واقعا برایت اهمیت دارم؟” (تیپ تایید خواه)
• اگر زمانی که با هم هستید، بیشتر وقت شما به جر و بحث و مخالفت میگذرد. (رابطه عشق – تنفر)
• اگر با وجود اینکه زمان بسیاری را با هم میگذرانید، واقعا یکدیگر را به عنوان یک فرد نمی شناسید یا با افکار یکدیگر ارتباط برقرار نمیکنید.
• اگر با پدر یا مادر خود رابطه خوبی ندارید و همسر آینده شما “درست شبیه” این والد نامطلوب شما است.
• اگر دلیل ازدواج شما، یافتن کسی است که برایتان “مادری” یا “پدری” کند.
• اگر احساس میکنید که تصمیم به ازدواج از طرف پدر یا مادر همسر آینده تان به شما تحمیل شده است.
• اگر مدام جملاتی مانند این در سرتان میچرخد: “شاید همه چیز بعد از ازدواج درست شود”
• اگر فرد مورد نظرتان میخواهد که همه دوستان قدیمی خود را ترک کنید و یک زندگی اجتماعی تازه برپا کنید. (تیپ مالکیت طلب)
• اگر او همه تصمیمهای مهم در رابطه با شما را به تنهایی اتخاذ میکند و شما از این کار بسیار ناخشنودید. (تیپ فرمانده)
• اگر بعد از یک گفتگوی رو راست با خودتان به این نتیجه رسیدید که تنها به خاطر مسائل جنسی با او ازدواج میکنید.
• اگر او بارها “از کوره در میرود” و در کنترل خلق و خوی خود ناموفق است.
• اگر احساس میکنید برای ازدواج، توسط فرد مورد نظرتان تحت فشار قرار گرفته اید.
• اگر این فرد شما را از نظر جسمی یا روحی آزار میدهد.
• اگر یک روز کامل (و بدون تلویزیون) را تنها با این شخص گذرانده اید و متوجه شده اید که روزی غیرقابل تحمل داشته اید.
در نهایت، سه توصیه برای شما دارم که میتوانند در جلوگیری از ازدواج با چنین خصوصیاتی مفید باشند :
۱. بیاموزید که این ویژگیها را در خود و دیگران تشخیص دهید و تا حد امکان قبل از ازدواج، به دنبال درمان آن باشید. به خاطر داشته باشید که ازدواج مشکلات شخصیتی را حل نمیکند که هیچ، در بسیاری از موارد آنها را شدیدتر هم میکند.
۲. در سن پایین ازدواج نکنید، که در واقع منظورم زیر ۲۳ سال است.
۳. قبل از ازدواج به خوبی با شخص مورد نظر خود آشنا شوید و تا زمانی که حداقل یک سال با او معاشرت
The best cosmetic for lips is
truth
زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی
for voice is prayer
برای صدای شما دعا به درگاه خداوند
for eyes is pity
برای چشمان شما رحم و شفقت
for hands is charity
برای دستان شما بخشش
for heart is love
برای قلب شما عشق
and for life is friendship
و برای زندگی شما دوستی هاست
No one can go
back and make a brand new start
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه
Anyone can start from now and make a brand
new ending
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه
God didn't
promise days without pain
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره
laughter, without sorrow, sun without
rain
خنده باشه بدون هیچ غصه ای، یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده
but He did promise strength for the day,
comfort for the tears
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم در مقابل مشکلات، تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه
خواستگاری برای خود نکات مهمی به همراه داره که بد نیست با آنها آشنا بشیم
نحوه ی پی بردن به خصوصیات روحی و روانی همسر پی برد؟
آیا می توان با رعایت موازین شرعی و عرفی، شخصی را پیش از ازدواج شناخت؟
دقت کنید شخصی که برای ازدواج انتخاب می کنید، آیا شخصیت اجتماعی، یعنی مجموعه حرکات، رفتارها، آداب معاشرت و برخورد اجتماعی اش با عقاید شما همخوانی دارد یا خیر؟ اگر همخوانی وجود داشت، تحقیقات جزئی در مورد خانواده اش به عمل آورید و خانواده او را با خانواده خود از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مقایسه کنید، اگر در یک ردیف بودید، به خواستگاری بروید و یا اجازه دهید به خواستگاری تان بیایند.
در مراسم خواستگاری، زیباترین لباس های تان را به تن کنید و پوششی مناسب داشته باشید چرا که اولین دیدارها همیشه در اذهان باقی می ماند.
آقایان باید امکانات مالی خود را توضیح دهند، اگر توان مالی شان در شرایط فعلی، بیش تر از امکانات موجود نیست، این مورد را نیز تذکر دهند و سپس، نظر دخترخانم را در این مورد بپرسند
در تمام طول مراسم خواستگاری، متانت و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود.
هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی نمایید سنجیده حرف بزنید.
در هنگام صحبت کردن با فرد مورد نظر، بنا را بر صداقت بگذارید و متعهد شوید که آن چه می گویید، کاملاً از سر صدق و صفا باشد و به این تعهد خود نیز پایبند شوید. بهتر است به عنوان اولین سؤال، از فرد مقابل بخواهید خودش را به طور کامل معرفی کند و خلاصه ای از گذشته زندگی اش را برای شما بگوید و خودتان نیز متقابلاً خلاصه ای از سرگذشت خود را مطرح نمایید.
پس از این که از گذشته و شرح حال فرد مقابل مطلع شدید، می توانید دیدگاه او را درباره مذهب جویا شوید و بعد، متقابلاً دیدگاه خودتان را راجع به مذهب مطرح نمایید.
مطلب دیگری که می توانید سؤال کنید، نگرش مخاطب شما درباره مسائل اقتصادی و نحوه درآمد است. شغل و میزان درآمد ماهیانه خود را مطرح کنید و آن چه واقعاً هست را بگویید. آقایان باید امکانات مالی خود را توضیح دهند، اگر توان مالی شان در شرایط فعلی، بیش تر از امکانات موجود نیست، این مورد را نیز تذکر دهند و سپس، نظر دخترخانم را در این مورد بپرسند و ببینند ایشان چه مقدار پول را برای داشتن یک رفاه نسبی لازم می دانند و اگر خواسته های ایشان با درآمد آنان همخوان نیست، موضوع را مطرح و روی آن تأکید نمایند.
وعده ها و قول هایی که با امکانات شما نمی خواند و امکان برآورده شدنش نیست، ندهید. همیشه برای بهتر شدن زندگی، تلاش کنید اما قول های نابه جا ندهید. علاوه بر نگرش خود و فرد مورد نظر در مورد مسائل مادی و اقتصادی، باید موقعیت اقتصادی هر دو خانواده را با یکدیگر مقایسه کنید. بسیار مهم است که دختر و پسر از یک ردیف اقتصادی با یکدیگر ازدواج کنند و ازدواج طبقات متضاد اجتماعی، اصلاً صلاح نیست.
یکی دیگر از مطالبی که حتماً باید در جلسه خواستگاری پرسیده شود، ارزش های خانوادگی است. باید پی ببرید که در خانواده فرد مقابل، چه چیزهایی ارزش است. برای نمونه، اگر در خانواده شما، تحصیل جایگاه مهمی دارد و برای تحصیلات و فرد تحصیلکرده ارزش زیادی قائل اید، اما در خانواده شخص مورد نظر، هیچ بهایی به تحصیل داده نمی شود، جای تأمل دارد؛ باید اندکی دست نگه دارید.
هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی نمایید سنجیده حرف بزنید.
هر یک از طرفین در جلسه خواستگاری باید از طرف مقابل بپرسد تا نظر او، یک همسر ایده آل چه شرایطی باید داشته باشید؟ اگر خصوصیاتی که مطرح می شود، در وجود او نیست، به سرعت اعلام نماید که این خصوصیات فردی مورد نظر شما، در من نیست و یا اصلاً نمی توانم این گونه باشم.
خانم ها حتماً باید از خواستگارشان سؤال کنند که به نظر او زن باید با چه نوع پوششی در اجتماع ظاهر شود، چگونه باید با مردم نشست و برخاست نماید، نظرش راجع به شاغل بودن زن چیست و...
اگر خانم ها در شرایط فعلی شاغل بوده و به شغل شان نیز علاقه مند هستند و کار کردن برایشان اهمیت دارد، اما احساس می کنند که خواستگارشان نظر چندان مساعدی نسبت به شاغل بودن آنان ندارد، باید به این نکته تأکید شدید کنند؛ حتی در صورت لزوم، آن را شرط ضمن عقد قرار دهند.
مسأله دیگری که باید در خواستگاری مطرح شود، برنامه های فعلی و برنامه های آینده است. وضعیت فعلی تان را کاملاً مشخص نمایید، برنامه های آینده را نیز حتماً مطرح کنید. اگر قصد ادامه تحصیل دارید، این نکته را تذکر دهید. اگر قصد جابه جایی و مسافرت خارج از کشور دارید، باید پیش از ازدواج مطرح نمایید. اگر بیماری جسمانی خاصی دارید و یا قبلاً در زندگی شما اتفاقی افتاده است (نامزدی یا عقدی داشته و ناموفق بوده اید یا مسائل مشابهی داشته اید) آن را پنهان نکنید.
شاید همه این مطالب را در جلسه خواستگاری نتوان مطرح کرد: هیچ اشکال ندارد تعداد جلسات خواستگاری را اضافه نمایید، مشروط بر این که حسن نیت داشته باشید.
پس از این کار در طول جلسات خواستگاری، اطلاعات لازم را دریافت کردید و نکته ای برای تان مبهم نماند، زمان ارزش یابی و تجزیه و تحلیل فرا می رسد؛ فرد مورد نظر را مورد مطالعه قرار دهید، نکات مثبت را در شخصیت و موقعیت او جست و جو کنید و آن را در یک ستون زیر هم قرار دهید. در مقابل، ستونی را نیز به صفات و خصوصیات منفی اش اختصاص دهید. آن مورد یا مواردی از خصوصیات منفی که اطمینان صددرصد دارید تغییر می نماید را مثبت حساب کنید و سپس آن ها را مورد سنجش قرار دهید و تحلیل کنید. گاهی اوقات یک مورد منفی به تمام موارد مثبت برتری دارد. برای نمونه فرد مورد نظر، تحصیلات و شغل خوبی دارد، از خانواده خوب و نجیبی برخوردار بوده و موقعیت اقتصادی اش نیز مناسب است، اخلاق خوبی هم دارد اما معتاد است؛ در این شرایط باید دست نگه داشت و برای ازدواج، عجله نکرد.
پس از آن که ارزش یابی انجام شد و وجوه اشتراک و تفاهم زیاد بود باید تحقیقات کامل در محل زندگی و محیط کار در مورد چگونگی رفت و آمد با دوستانش و دیگر موارد به عمل آید تحقیق، شناخت شما را نسبت به همسر آینده و فرد مورد نظرتان افزایش می دهد.
البته پشتوانه تمامی مسائل گفته شده، توکل به خداوند متعال است. در صورتی که تشابهات، زیاد و تحقیقات انجام شده، مثبت بود، با توکل به خدا ازدواج کنید؛ به یاری او، زندگی آرام و سرنوشت خوبی در انتظار شما خواهد بود.
امیدوارم همه ی دوستان زندگی خوشبختی داشته باشند...
شرایط محیطی ، زندگی ما را تعیین نمی كنند بلكه تنها، آشكار كننده آن افكار و تصاویر ذهنی هستند كه تا به حال برای خود برگزیده و به آن عادت كرده ایم .
قوه ناخودآگاه ما همه تصاویر ذهنی كه برگزیده ، یا آرزوی آن را داریم ، انبار كرده و رفتار روزمره ما اطاعت از دستورات صادره از سوی این تصاویر و افكار خواهد بود.
اگر تصویر ذهنی ما از خویشتن فردی فقیر ، بیچاره و مفلوك باشد ناخودآگاه همه فعالیتهای روزانه امان در جهت تحكیم وتثبیت این تصویر ذهنی خواهد بود ، از تجربه و اقدام به امور تازه می پرهیزیم و از اصلاح خویشتن و بهبود نفس طفره رفته و به شرایط موجود بدون هیچ تحركی راضی خواهیم بود .
اما یادمان باشد به ما این نعمت و موهبت عطا شده است كه با تلاش و توكل بر خدا نمایشنامه زندگی امان را ، خود بنویسیم .
ابراهام لینكلن: مردم به همان اندازه خوشبخت هستند كه خوشبختی را در ذهن خود می آفرینند و تصمیم به نیك بختی را در ذهن خود می پرورانند.
امرسون : ما بدل به آن چیزی می شویم كه همه روز پیرامون آن می اندیشیم.
نرمن وین سنت : تفكر خود را تغییر دهید تا زندگی شما تغییر كند.
محال است انسان بدون آنكه ابتدا فكری در سر داشته باشد دارای احساسی باشد . رفتارهای ما ناشی از احساسهای ماست و احساسهای ما ناشی از افكارمان و لذا آنچه باید تغییر كند افكار ماست نه رفتارمان.
پس در گام اول ، ذهن خود را از افكار منفی پاك كنیم تا موانع پیشرفت برچیده شود.مقدمه این پاکسازی این است که از ناهمسانی و تنوع و تفاوت دیگران لذت ببریم.
سعی كنید هركس را كه به نحوی درصحنه زندگی شما ظاهر میشود به دیده یك آموزگار بنگرید و از او چیزی بیاموزید،
به یاد داشته باشید آنهایی كه بیشترین دلتنگی و نگرانی را در شما ایجاد می كنند كسانی هستند كه آن صفت یا چیزی كه فاقد آن هستید و یا خواهان آن می باشید را به شما یادآوری می كنند،
پس از این آرزو كه دیگران هم مثل شما باشند دست بكشید و از ناهمسانی و تنوع و تفاوت دیگران لذت ببرید اینها اجزایی هستند كه فرصت و زمینه مناسبی برای یادگیری و شكوفایی ما هستند .
چیزی که مشخصه این هست که هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده ولی خوب اقلا میشه از حالا شروع کرد......با تلاش بهترین خواهیم بود،برای بهترین بودن هیچ وقت دیر نیست.
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(